-
پرونده «منوچهر محققی؛ شبحسوار دلاور»/۲۱
هواپیما به پهلو گشته بود که اجکت کردم؛ یاسینی پس از سانحه سوم گفت بس است!
نمیخواستم اجکت کرده و اسیر شوم. هواپیما رو به بالا بود. یکلحظه گفتم «عه! کمکم چه میشود! اینطوری او هم جانش را از دست میدهد!» هواپیما به پهلو گشته بود که با همین فکر اجکت را کشیدم.
-
پرونده «منوچهر محققی؛ شبحسوار دلاور»/۲۰
«منوچهر محققی» قهرمان قهرمانان ملی است؛ خاطرات ناوچهزنی با فانتوم
بین آنکسی که صد دفعه به ماموریت برونمرزی رفته، تفاوت است با کسی که ۵ دفعه رفته است. برای همین است که منوچهر محققی «قهرمان قهرمانان ملی» ما است.
-
کریمی به مهر خبر داد؛
آرامگاه هفت شهید گمنام در تهران تعیین شد
معاون امور مناطق و شهرستانهای موزه ملی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس گفت: آرامگاه ابدی هفت شهید گمنام در تهران تعیین شد و از روز شنبه ۱۷ آذر پیکرشان به خاک سپرده میشود.
-
پرونده «منوچهر محققی؛ شبحسوار دلاور»/۱۹
منوچهر محققی با مسلسل هواپیما در مه دنبال دشمن میگشت؛ کمک افپنجها به نیروهای قالیباف
دیدیم نیروهای پراکندهای هستند که ارزش بمباران نداشتند. ایشان گفت «پیروان، یک استرف میزنیم ببینیم چه میشود!» گفتم باشد. در ۲۰۰ پایی بودیم که با سرعت ۴۵۰ تا ۵۰۰ نات، یکاسترف طولانی زد.
-
پرونده «منوچهر محققی؛ شبحسوار دلاور»/۱۸
میراژهایی که افچهارده روی آسمان قم و خلیجفارس شکار کرد
فکر میکنم ساحل کویت از دور پیدا میشد [خنده] که دیدم ده بیست ثانیه شده و فلر نمیزنند. فهمیدم دیگر فلر ندارند. نشانهروی و آخرین موشک را در حالی که غرغرش بلند بود، شلیک کردم.
-
پرونده «منوچهر محققی؛ شبحسوار دلاور»/۱۷
هواپیما در ارتفاع ۱۰ متری بود که محققی گفت پیروان جلو را نمیبینم
ایندیگ بزرگ متلاشی شد و متحوایش تا حد ۲۰ متر آمد بالا توی هوا. ارتفاع ما چهقدر بود؟ ۳۰ پا یعنی ۱۰ متر. مجالی نبود و از وسط غذاها رد شدیم. بلافاصله گفت «پیروان جلویم را نمیبینم.»
-
گفتگوی جواد منصوری با مهر؛
یهودیان و بهائیان مهم ترین پایگاه نفوذ آمریکا در ایران بودند/آمریکا از۱۳۳۲ همه کاره ایران شد
مهمترین پایگاه نفوذ آمریکا در ایران، یهودیان و بهائیان بودند و این را هم از داخل آمریکا گرفته بودند زیرا صهیونیسم از اروپا به آمریکا در حال کوچ کردن و تسلط بر آنجا بود.
-
پرونده «منوچهر محققی؛ شبحسوار دلاور»/۱۶
افچهارده و افچهارها بودند که مانع تعطیلی صادرات نفت ایران شدند/ خارک قویترین پدافند را داشت
عزیزان حواسشان نیست و تعارفاتی میکنند و دقت ندارند که ۱۵ خلبان شهید در خلیج فارس دادهایم. افچهاردهها و افچهارها بودند که نیروهای پدافند هم کنارشان مانع تعطیلی صادرات نفت خارک شدند.
-
با غواصان کربلای چهار-۵/قسمت دوم
شب کربلای ۴ بهروایت غواص لشکر ولی عصر/ساحل اروند را از ترس نیروهای ایرانی پر از موانع کرده بودند
میلگردهای دومتری را برش داده و به شکل ستاره به هم جوش داده بودند. کل طول خط را با این خورشیدیها پوشش میدادند. خیلی وحشت داشتند.
-
گفتگوی مهر با فریدون مجلسی؛
یکی از بهانههای صدام برای جنگ جزایر ایرانی خلیج فارس بود/تاریخ جزایر و نبرد ایران با استعمار
صدام حسین خود را ضامن حقوق مردم عرب میدانست و یکی از بهانههایش برای شروع جنگ با ایران، جزایر کشورمان در خلیج فارس بود.
-
با غواصان کربلای چهار/۵
فرمانده گردان کربلا چرا در شب کربلای ۴ سر ستون قرار گرفت؟/ طرح خوبی بود ولی حیف که نشد!
گردان کربلا، یگان خطشکن لشکر ۷ ولی عصر بود و کار منوط به این بود که خط را بشکند. حاجی خواست قویتر فرماندهی کند. به علاوه وقتی به لب چولانها رسیدیم گفت فینها را در بیاورید.
-
گفتگوی مهر با امیر خلبان شیرافکن همتی/۳
اواخر جنگ یک هواپیمایمان به جنگ دسته پرتعداد دشمن میرفت/ خاطره روز خونبار دزفول و اندیشمک
کفگیرمان به دته دیگ خورده بود و اسکرامبلهای تکی میگذاشتیم. هواپیمای تکی که نمیتوانست کاری کند. رادار به او موقعیت میداد. او هم میرفت پایین به جنگ دسته پروازی دشمن و ناگهان میکشید بالا.
-
گفتوگوی مهر با امیر خلبان شیرافکن همتی/۲
شهید چنگیز سپهر را کسی اخراج کرد که خودش انقلابیها را کتک میزد/قرارگاه رعد و پروازهای کربلای ۵
رئیس حفاظت اطلاعات که گفتم سردسته چماقدارها بود، برای برگشت چنگیز سپهر اوکی نداد؛ همانفردی که انقلابیها را میزد ها! سپهر جوش آورد و گفت: تو همانی که با چماق مرا میزدی!
-
گفتوگوی مهر با امیر خلبان شیرافکن همتی/۱
پیش از شروع رسمی جنگ با F5 بمباران شبانه کردیم/ گزارشهایمان را گوش نکردند تا ۳۱ شهریور رسید
ماموریت این بود که دوتا دوتا پشت سر هم بلند شویم و برویم بمب بزنیم. نجنگیده بودیم که! نمیدانستیم چه خبر است! [خنده] رسیدیم روی هدف! دایو کردیم! عه؟ چه قشنگه! چه قدر نور میآید بالا! [خنده]
-
گفتوگوی مهر با جانباز خلبان یدالله واعظی/۳
روایت ماموریت آخر با یحیی/بدنم میسوخت ولی توان حرکت نداشتم
شرایط عجیب و غریبی بود. نمیتوانم توضیح بدهم چه اتفاقاتی افتاد. میسوختم؛ از هوش میرفتم و به هوش میآمدم. در یکلحظه احساس آرامش عجیبی کردم.
-
گفتوگوی مهر با جانباز خلبان یدالله واعظی/۲
قرار بود کمکخلبان پرواز آخر شهید کشوری باشم/نامه نوشتیم «اِماما! دارند ارتش را از بین میبرند!»
کشوری داشت استارت میزد که رحیم بدو بدو آمد. «یدالله بیا پایین من میخواهم بروم.» گفتم بابا من میخواهم بروم. شاید اینعلاقهای که بچهها برای دفاع از مملکت داشتند الان خندهدار بیاید.
-
گفتگوی مهر با جانباز خلبان یدالله واعظی/۱
شیرودی پس از تماس با بنیصدر گفت قرار نیست کسی به دادمان برسد/پایمردی ارتش باعث شد کردستان جدا نشود
شیرودی بنیصدر را گرفت. کمی که صحبت کرد، گوشی را با عصبانیت سرجایش کوبید و گفت «بچهها انگار قرار نیست کسی به داد ما برسد! عیب ندارد. پاشید! توکل به خدا.»