۶ اسفند ۱۳۹۲، ۸:۱۴

کسی که تکیه‌گاهش خداوند باشد از غیر او نمی ترسد/ امثال امام خمینی(ره) حجت را بر ما تمام کردند

کسی که تکیه‌گاهش خداوند باشد از غیر او نمی ترسد/ امثال امام خمینی(ره) حجت را بر ما تمام کردند

آیت الله هادوی تهرانی با اشاره به آیات قرآن پیرامون هدایت و ضلالت آدمی تصریح کرد: ما عوامانه گمان می کنیم که چون پیغمبر(ص) پیغمبر بود، قدرت خاصی به وی داده شد و نیروهای ویژه ای به شکل غیر متعارفی به او کمک کردند تا بتواند بدون اینکه هیچ زحمت و زجری بکشد، این کارها را انجام دهد، در حالی که به طور قطع سختی هایی که پیغمبر(ص) کشید، هیچ کس در طول تاریخ نکشید؛ چنانکه فرمود: «ما أوذی نبی مثل ما أوذیت».

به گزارش خبرگزاری مهر، آیت الله مهدی هادوی تهرانی از اساتید عالی حوزه علمیه پیش از آغاز درس خارج اصول خویش بحثی در حوزه اخلاقیات مطرح کرده اند که متن آن در ذیل می آید:

بسم الله الرحمن الرحیم  

خداوند ـ تبارک و  ـ می فرماید: أَلَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ وَ یُخَوِّفُونَکَ بِالَّذینَ مِنْ دُونِهِ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هاد*وَ مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُضِلٍّ أَ لَیْسَ اللَّهُ بِعَزیزٍ ذِی انْتِقام(آیات 36 و37 سوره زمر)در این آیات نکته ای را تذکر داده است که گاهی از آن غفلت می کنیم. خداوند ـ تبارک و تعالی ـ به صورت استفهام انکاری پرسش می کند و مفاد پرسش منفی است. نفی در نفی اثبات می شود. أ لیس الله بکاف عبده: خدا کفایت نمی کند برای بنده خدا؟ به عبارت دیگر کسی که بندگی خدا کند، خدا برایش کافی نیست. اصلاً ما به چیز دیگری غیر از خدا ـ تبارک و تعالی ـ نیاز داریم؟ اصلاً چیز دیگری به غیر از خدا ـ تبارک و تعالی ـ هست که ما به آن نیاز داشته باشیم! بعد خداوند ـ تبارک و تعالی ـ می فرماید: «یخوفونک بالذین من دونه» تو را از چیزهایی غیر از خدا می ترسانند.

آن جملهٔ اول مقدمهٔ ابطال این جملهٔ دوم است؛ یعنی وقتی خدا ـ تبارک و تعالی ـ کافی برای بنده اش است، دیگر اینکه تو را از غیر خدا ـ تبارک و تعالی ـ بترسانند، کار باطلی است؛ زیرا از غیر خدا ـ تبارک و تعالی ـ کاری برنمی آید تا بخواهند تو را از آن غیر بترسانند. این آیات الهی در هر دوره ای و نسبت به هر موقعیتی یک تطبیق و تحققی پیدا می کند. در زمان نزول این آیات وضعیت نبی خاتم ـ صلی الله علیه و آله ـ  در ارتباط با کفار را در نظر بگیرد. پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله ـ کار خودش را در نقطه ای آغاز کرد که به ظاهر هیچ زمینه ای برای کار او نبود. از یک طرف عِده ای نداشت؛ رئیس قبیله یا  دسته ای نبود و از طرف دیگر عُده ای هم نداشت؛ ثروت آن چنانی نداشت؛ هر چند بعدها دارایی حضرت خدیجه ـ سلام الله علیها ـ در این راه استفاده شد که آن هم در مقابل آنچه که پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله ـ در این میدان نیاز داشت، چیز زبادی نبود. مخاطبینش هم یک جماعت جاهلی بودند.

بعد از 1400سال که ما با نمونه های باقی مانده شان برخورد می کنیم، می بینیم که اینها الآن قابل تحمل نیستند؛ 1400 سال پیش اجدادشان چگونه بودند! امروز بعد از گذشت قرن ها می بینیم که پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله ـ چه کرده است. تنها چیزی که پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله ـ داشت، خدا ـ تبارک و تعالی ـ بود. ما عوامانه گمان می کنیم که چون پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله ـ  پیغمبر بود، قدرت خاصی به وی داده شد و نیروهای ویژه ای به شکل غیر متعارفی به او کمک کردند تا بتواند بدون اینکه هیچ زحمتی و زجری بکشد، این کارها را انجام دهد. گمان می کنیم خداوند ـ تبارک و تعالی ـ یک چیز خیلی غیر عادی برای پیغمبرش انجام داد که دیگر نه ترسی و نه زمینهٔ ترسی، نه دردی و نه زمینهٔ دردی در او نبود؛ در حالی که به طور قطع سختی هایی که پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله ـ کشید، هیچ کس در طول تاریخ نکشید؛ چنانکه فرمود: «ما أوذی نبی مثل ما أوذیت»؛ یعنی هیچ پیامبری مثل من اذیت نشد.

ما پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله ـ و اهل بیت ـ علیهم السلام ـ را طوری تصویر می کنیم که از دسترس خودمان خارجشان می کنیم؛ ولی حالا دیگر امثال امام ـ رضوان الله علیه ـ حجت را بر ما تمام کرده اند؛ چون امام ـ رضوان الله علیه ـ نزدیک به عصر ما است. ما تحقق این آیه را در مورد انقلاب اسلامی و حرکت امام ـ رضوان الله علیه ـ دیدیم. وقتی امام ـ رضوان الله علیه ـ آن حرکت را آغاز کرد، واقعاً این «یخوفونک بالذین من دونه» از همه جهت وجود داشت؛ یعنی همه از همه طرف، ایشان را تخویف می کردند که آقا این کار را نکنید؛ به نتیجه نمی رسد؛ خون مردم که به زمین می رسد، شما مسئول این خون ها هستید؛ حتی خیلی ها تذکرات شرعی می دادند که این کارها شرعاً اشکال دارد؛ چون کاری که می دانیم به نتیجه نمی رسد، نباید انجام دهیم. این از طرف دوستان بود. و از طرف دیگر دشمنان هم تصورشان این بود که این کار اصلاً نتیجه ای ندارد. یک وقتی در جلسه ای که شاه با مسئولین حکومت خودش داشت، یکی از اطلاعیه های امام ـ رضوان الله علیه ـ را آورده بودند و شاه گفته بود این سید فکر می کند با این کاغذ پاره ها می تواند کاری کند! نشسته نجف، برای ما اطلاعیه می دهد. الآن بعد از گذشت این سال ها هر یک از ما، چه مثل من که قبل انقلاب و دورهٔ انقلاب را دیده ام و چه آنها که ندیده اند، در حد خودمان، می بینیم که «أ لیس الله بکاف عبده». واقعاً خدا ـ تبارک و تعالی ـ است که برای بنده اش کفایت می کند و آدم نباید «من دون الله»، از غیر از خدا ـ تبارک و تعالی ـ  بترسد. این مثالی بود برای ابعاد اجتماعی آیه بود.

در بعد زندگی فردی هم همین طور است. بالاخره همه آدم ها گرفتاری ها و محدودیت هایی دارند. همهٔ ما یک نگرانی هایی به صورت طبیعی داریم و هر چقدر هم توجه به این نکتهٔ مطرح در آیه کمتر باشد، این خوف بیشتر می شود؛ مثل بعضی از کسانی که می خواهند طلبه شوند و دائم نگران هستند که مثلاً می شود با این درآمد طلبگی زندگی کرد! بالاخره اگر خداوند ـ تبارک و تعالی ـ اداره نمی کرد که وضعیت ما این نبود. به هرحال زندگی طلبگی، خالی از زحمت نیست و این هم برای طلبه مفید است. مقداری که یک طلبه صرف کسب مال می کند، در مقایسه با مقداری که از زندگی در بعد مادی اش بهره مند می شود، قابل مقایسه با دیگران نیست. شما مقایسه کنید. بعضی ها چقدر برای کسب مال زحمت می کشند؛ اما آن بهره مندی  طلبه ها را ندارند. در حقیقت خدا ـ تبارک و تعالی ـ کفایت می کند و این کفایت الهی نه به یک شکل عجیب و غریب و غیر عادی، بلکه در همین بستر عادی تحقیق می یابد.

چندین سال پیش کسی از پاکستان یا از اروپا به منزل ما آمد و می گفت: شما چه کار می کنید؟ گفتم: درس می دهیم. گفت: شما درس می دهید، چقدر حقوق می گیرید. گفتم: در حوزه برای درس دادن به کسی حقوق نمی دهند. گفت: مجانی کار می کنید. گفتم: آری، بلکه برای درس خواندن چیزی می دهند. گفت: مثلاً چقدر می دهند گفتم: فلان قدر! او که قیمت ها و مبالغ را در ایران نمی دانست، گفت: این مبلغی که می گویید چقدر می شود؟ گفتم: معادل فلان قدر می شود! گفت: طلبه ها با این مقدار زندگی می کنند؟ گفتم: آری. بعد یک کمی به وضعیت ما نگاه کرد و گفت: شما هم با همین ها زندگی می کنید؟ گفتم: آری. واقعاً برایش غیر عادی بود که اینها با این چیزها زندگی می کنند! با این رقم ها و با این وضعیت! بالاخره ما این زندگی را تجربه کردیم و کفایت الهی دیدیم.

در زمان پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله ـ یک عده ای در جنگ اسیر شده بودند و حضرت به ایشان خندیدند. یکی از اسرا گفت: بخند بالاخره بر ما قدرت پیدا کردی و باید هم بخندی. حضرت فرمودند: من از این باب نمی خندم، بلکه از این باب می خندم که ما می خواهیم شما را به زور هدایت کنیم و شماها زیر بار نمی روید! من نیز خودم گاهی به خودم می خندم. وقتی به زندگی خودم نگاه می کنم، می بینم که خدا ـ تبارک و تعالی ـ به  زور من را به سمت بهشت هل می دهد و ما لگد میزنیم که نه می خواهیم بریم جهنم! پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله ـ به آن کافر می خندید و ما باید به خودمان بخندیم. بعد خدا ـ تبارک و تعالی ـ می فرماید: وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هاد * وَ مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُضِلٍّ أَ لَیْسَ اللَّهُ بِعَزیزٍ ذِی انْتِقام . آن کسی که خدا می خواهد گمراهش کند، گمراه می شود؛ البته نمی خواهد گمراهش کند، بلکه همین که رهایش کند و آن کس که خدا هدایتش کند، گمراهی ندارد و إن شاء الله ما مشمول «من یهدی الله» باشیم و «ما لَهُ مِنْ مُضِلٍّ»  بر ما صدق کند.

کد خبر 2243054

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha