به گزارش خبرگزاری مهر، گفته میشود بلوغ تمدن بشری در گرو روابط سیاسی، اجتماعی و فرهنگی اقوام و ملیتهای مختلف بوده و این مهم در قالب و اشکال مختلفِ خرد و کلان شکل گرفته است. از اینروی گاه تأثیرگذاریها و تأثیرپذیریهای فرهنگی در بسترهای تاریخی و جغرافیایی تحلیل میشوند؛ مثلاً ممکن است وضعیت عام فرهنگی یک ملت بر اساس وضعیت فرهنگی و اجتماعی اقوام همسایهاش تحلیل و تبیین شود؛ یا قدرت نظامی ملتی بر اساس تهدیدهای موجود در اطرافش.
ایران طی تاریخ خود روابط گسترده و متنوعی با کشورهای مختلف جهان داشته است و حتی در رویکردی خردتر، مناسبات فرهنگی و شاید عاطفی با برخی شهرهای مهم جهان. یکی از مهمترین شهرهایی که همواره از جنبههای گوناگون نزد ایرانیها اهمیت داشته، پاریس است. اگر قدری ذهنیت حتی عمومی ایرانیها نسبت به پاریس را واکاویم، پرسشهای متعددی را درباره این پایتخت اروپایی طرح خواهیم کرد و به دانستن جزئیات تاریخی و سیاسی بسیاری درباره ماهیت روابط ما و پاریس راغب خواهیم شد.
امیرسعید الهی با تألیف کتاب «ما و پاریس» کوشیده است، بخشی از این دغدغه را طرح و تبیین کند. کتاب یادشده با در نظر داشتن نظرگاههای مختلف، ضمن توجهی دیگرگونه به پاریس، روابط ایران و فرانسه را تشریح کرده است. این کتاب را نشر آبادبوم در هزار نسخه چاپ و منتشر کرده است. کتاب ما و پاریس، سهشنبه سی تیرماه با حضور امیرسعید الهی، غلامرضا علیبابایی، طهمورث ساجدی و علیاصغر محمدخانی در مرکز فرهنگی شهر کتاب نقد و بررسی شد.
روایت سیاسی از پاریس
معاون فرهنگی و امور بینالملل شهرکتاب، در ابتدای سخنان خود به پیشینه حضور ایرانیها در فرانسه اشاره کرد و در اینباره اظهار داشت: محمدرضا بیگ، نخستین سفیر ایران در فرانسه است؛ او در اکتبر ۱۷۱۴ به این کشور وارد شد. فرانسویها بیشتر از ورای سفرنامهها، بهویژه سفرنامه شاردن، ایران را شناختهاند. بخشی از شناخت ایرانیها از فرانسه نیز بر مبنای سفرنامهها میسر شده است. سفرنامهی حاج سیاح و حاج پیرزاده در اینباره بسیار مؤثر بودهاند.
وی افزود: در حیات سیاسی، فرهنگی و اجتماعی هر کشور، برخی شهرها نقشی عمده دارند؛ پاریس از جمله شهرهایی است که در تاریخ سیاسی، فرهنگی و اجتماعی کشور ما نقشی مهم داشته است. غالباً دیدگاههای مطرح در سفرنامههای ایرانی دربارهی پاریس، از سر شیفتگی و از رویکردهای انتقادی تهی است. بیشتر دیدگاهها سیاسی، اجتماعی و جغرافیایی هستند و دیدگاههای ادبی و فرهنگی طرح نشده است.
محمدخانی در ادامه سخنان خود، با تشریح ساختار کتاب مورد بحث گفت: کتاب ما و پاریس هشت فصل دارد. در فصل اول با نام «چند مأموریت سیاسی» سفر افرادی چون محمدرضا بیگ، میرزا رضاخان قزوینی، عسکرخان افشار ارومی و امینالملک تشریح شده است. این افراد در دوران صفویه و قاجاریه برای انجام مأموریتهای سیاسی به فرانسه سفر کردهاند. فصل دوم «دو جهانگرد ایرانی در پاریس» نام دارد. در این فصل شرح سفر حاج سیاح و حاج پیرزاده به فرانسه نقل شده است. این دو در دوران قاجار به فرانسه سفر کردهاند.
«در پاریس با دو پادشاه قاجار» عنوان فصل سوم کتاب یادشده است. معاون فرهنگی شهرکتاب در شرح این فصل گفت: در این فصل با توجه به منابعی چون «روزنامهی خاطرات اعتمادالسلطنه» و «خاطرات و خطرات» نوشته مهدیقلی هدایت، سفر ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه به پاریس بررسی شده است. فصل چهارم «کاروانهای معرفت در فرانسه» نام دارد. اعزام محصلان ایرانی به فرانسه در دوران قاجاریه و پهلوی موضوعی است که در فصل یادشده بررسی شده است.
وی افزود: بر این اساس در نخستین کاروان، ۴۲ تن و در دومین آنها ۳۰ تن به فرانسه اعزام شدهاند. بر مبنای مستندات فصل چهارم، حاج عباس شیرازی نخستین هنرجوی ایرانی بود که در سال ۱۲۳۵ هجری قمری به فرانسه رفت و در آنجا ازدواج کرد. در فصل یادشده نام افراد دیگری چون محمدحسنخان اعتمادالسلطنه، علیاکبر سیاسی و عیسی صدیق درج شده است. در گروه دوم نیز که در ۱۳۰۷ هجری شمسی به فرانسه عزیمت کردند، نام افرادی چون مهدی بازرگان، عبدالحسین نوشین، کریم سنجابی و تقی نصر به چشم میخورد.
وی در ادامه، به تشریح فصل پنجم کتاب ما و پاریس پرداخت و ادامه داد: «در سفارت ایران» نام این فصل است که به شرح احوال و عملکرد سفرایی چون امیرنظام گروسی، میرزایوسفخان تبریزی، صمدخان ممتازالسلطنه، حسین علاء، سیدحسن تقیزاده، زینالعابدین رهنما و سرلشکر پاکروان میپردازد. در فصل یادشده مأموریت این افراد تا اوایل دههی ۱۳۵۰ شمسی بررسی شده است. فصل ششم «نگاهی به گروههای اپوزیسیون ایران در فرانسه؛ از سردار اسعد بختیاری تا شاپور بختیار» نامیده شده است.
وی در ادامه گفت: روشنفکران و مخالفان سیاسی حکومت از دوران محمدعلی شاه قاجار تا انقلاب اسلامی، عموماً پاریس را محل امن خود گزیدهاند. فصل ششم کتاب ما و پاریس به شرح احوال این افراد میپردازد. فصل هفتم «پهلویها در جوار ایفل» نام دارد که به حضور محمدرضا پهلوی، فرح دیبا، اشرف پهلوی و دیگر اعضای خاندان پهلوی در این شهر میپردازد. «اولینها و آخرینهای تاریخ ایران در فرانسه» عنوان فصل آخر است. مؤلف در این فصل به شرح احوال کسانی میپردازد که پس از پیروزی انقلاب به پاریس مهاجرت کردهاند؛ از آن جمله میتوان به بنیصدر، شاپور بختیار و مهدی بازرگان اشاره کرد.
محمدخانی در انتهای مباحث خود برخی ویژگیها و آسیبهای وارد بر کتاب را برشمرد. وی تاکید کرد: این کتاب برای مخاطبانی که در پی شناخت عمومی پاریس از ورای دیدگاههای مختلف هستند، بسیار مفید است. بیشتر مطالب این اثر جنبهی سیاسی و تاریخی دارد؛ آنچنانکه نظرگاه نویسندگان، شاعران و هنرمندان درباره این شهر در کتاب درج نشده است. هنرمندان و نویسندگان ایرانی بسیاری در پاریس زیسته و فعالیت کردهاند؛ از آنجمله میتوان به صادق هدایت، غلامحسین ساعدی، شاهرخ مسکوب و داریوش شایگان اشاره کرد. کتاب ما و پاریس از رویکردی تحلیلی دربارهی شهر پاریس و حضور ایرانیها در آن تهی است؛ آنچه در این اثر درج شده است، بیشتر جنبهی روایی دارد؛ جز در بخشی با عنوان سخن پایانی و پیشگفتار در دیگر فصول کتاب نگاه نویسنده کمتر دیده میشود.
موتور دیپلماسی، صحنه مبارزه و پناهگاه روشنفکران
امیر سعید الهی، انگیزه و اهداف خود را از تدوین و تهیهی کتاب ما و پاریس تشریح کرد. وی نه اهمیت سیاسی پاریس بهعنوان پایتخت فرانسه که مکانیت و شهریت آن را در شکلگیری اثر یادشده حائز اهمیت دانست و گفت: در پی نگاه به سیصد سال حضور ایرانیان در پاریس (بهویژه در دویست سال انتهایی) درمییابیم بخشی از تاریخ ایران در این شهر گذشته است. دلایل متعددی بر این امر مترتب است. این مسأله موجب شده است ایران برای آشنایی با فرهنگ و تمدن غرب وامدار فرانسه باشد؛ در واقع میتوان گفت فرهنگ و تمدن غرب از راه پاریس به ایران وارد شده است. کسانی که طی این دوره به فرانسه سفر کردهاند، اختراعات و آموزههای علمی و فلسفی غرب را به ایران آوردهاند. پاریس در بسیاری اتفاقات تاریخی ما از جمله جدایی افغانستان، انقلاب مشروطه و انقلاب ۵۷ نقش ایفا کرده است.
وی بخشی از تأثیرگذاری پاریس در وقایع تاریخی و فرهنگی ایران را برشمرد و افزود: در پی بررسی تاریخ یادشده، از نظرگاههای فرهنگی و سیاسی، درمییابیم بخشی از ایران در فرانسه فعال بوده است؛ یکی از مهمترین این جریانها اپوزیسیون است. پس از بروز غالب تحولات در ایران، اپوزیسیونهایی در فرانسه شکل گرفته است. بهعنوان مثال در دوره استبداد صغیر پس از انقلاب مشروطه، تعداد زیادی از اشراف و اعیان به پاریس مهاجرت کردند و اولین اپوزیسیون ایرانی را در مخالفت با حکومت مرکزی تشکیل دادند؛ پس از انقلاب و اشغال تهران به دست بختیاریها، جمع آنها منحل شد؛ اما پس از کودتای ۱۲۹۹ باز پاریس به محلی برای تجمع مخالفان حکومت تبدیل شد؛ از جمله این افراد میتوان به قوامالسلطنه و فیروز اشاره کرد.
الهی افزود: این روند پس از کودتای ۲۸ مرداد ادامه یافت؛ در این مقطع جنبشهای دانشجویی بسیاری در پاریس آغاز شد؛ آنچنانکه پس از انشعاب آنها به دستههای متعدد، اولین کنگره کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در خارج از کشور، در پاریس تشکیل شد. از جمله ایندست اقدامات میتوان به فعالیت جنبشهای مذهبی پیش از انقلاب اسلامی اشاره کرد. بهعنوان مثال در سال ۱۳۵۶ تحصنی در کلیسای سن ماری پاریس واقع شد که انعکاس وسیعی در این کشور یافت. پس از آن نیز حضور امام خمینی (ره) در پاریس، این شهر را به صحنهای بدل کرد تا بخشی دیگر از تاریخ ایران در آن جریان یابد.
وی، برای بررسی نقش پاریس در تاریخ سیصدسالهی اخیر ایران مطالعه رویدادهایی از این دست را ضروری دانست و افزود: در زمان عباسمیرزا اولین گروه اعزامی دانشجویان ایران به انگلیس رفتند؛ اما پس از واقعه هرات و تیرگی روابط بین دو کشور، پاریس برای اعزام دانشجو گزیده شد. در پی آن تدریس زبان فرانسه که زبان علم و دیپلماسی بود در ایران رواج یافت و در سالهای بعد شدت گرفت. از اینروی تا پیش از انقلاب اسلامی غالب افرادی که در رأس امور مملکتی قرار گرفتند تحصیلکردگان فرانسه بودند. بخشی از کسانی که در این کشور تحصیل کردند در جناح اپوزیسیون قرار داشتند. آخرین نخستوزیر ایران پیش از انقلاب و اولین آنها پس از آن، در فرانسه تحصیل کرده بودند. پس از بازرگان بنیصدر رئیسجمهور شد که او نیز تحصیلکردهی فرانسه است. از آن پس نقش ایندست افراد تمام شد و افرادی در رأس امور قرار گرفتند که در آمریکا تحصیل کرده بودند.
الهی، سرانجامِ تحصیلکردگان فرانسه را ناخوشایند ارزیابی کرد و در اینباره گفت: نوشین، رادمنش، بازرگان، بختیار، سنجابی، شریعتی، بقایی، صدیقی و کسانی دیگر چون آنها مدت زیادی از عمر خود را در زندانها گذراندند. عدهی دیگری چون کشاورز، امینی، فیروز، شایگان و بنیصدر به تبعید دچار شدند. برخی از آنها چون رزمآرا و منصور ترور شدند. گروهی دیگر از ایشان مثل ریاضی، هویدا، فاطمی و حتی قطبزاده اعدام شدند. این افراد سرنوشتی عجیب داشتند. به نکته جالب توجه دیگری نیز باید اشاره کرد؛ غالب سفرا و کارمندان سفارت ایران در فرانسه، پس از رجعت نقشهای مهمی در تاریخ ایران داشتهاند. از آنجمله میتوان به تقیزاده یا مستشارالدولهی تبریزی اشاره کرد؛ او کاردار سفارت ایران در فرانسه بوده است و اولین کتاب الهامبخش انقلاب مشروطه را در همانجا نوشته است؛ امیرنظام، نظرآقا، علاء و پاکروان نیز از ایندست افراد هستند.
وی افزود: فرانسه، بهویژه پاریس، هم موتور دیپلماسی اروپایی ما و هم صحنه مبارزه سیاستپیشگان و گذرگاه رفتوآمد دودمانها و خاندانهای حکومتگر، و نیز پناهگاه مبارزان، روشنفکران و هنرمندان ایرانی بوده است. از اینروی، از ورای بررسی نکات یادشده دستاوردهای جالب توجهی مهیا میشود. شاید این کتاب بتواند افراد علاقهمند به این حوزه را یاری رساند. هدف از تألیف این اثر نمایاندن اهمیت و نقش سرزمین فرانسه و پایتخت آن در تاریخ معاصر ایران و نشان دادن روند حضور عنصر ایرانی در این سرزمین از روزگار قاجار تا پایان دوران پهلوی است که هنوز هم ادامه دارد.
پاریس و سلاحهای اتمی شاه
غلامرضا علیبابایی، در ابتدا به نظریههای متعدد درباره پیشینه روابط ایران و فرانسه اشاره کرد و در اینباره اظهار داشت: دکتر سیفالدین قائممقامی بر این عقیده است که رابطه ایران و فرانسه پیشینهای هفت هزارساله دارد؛ دکتر جهانگیر قائممقامی نیز معتقد است این رابطه از زمان مغولها آغاز شده است. اگر این اقوال را در نظر نگیریم، با استناد به ارسال نامه از سوی فتحعلیشاه به ناپلئون، میتوان به قطع تأکید کرد بیش از دویست سال است که دو کشور روابط جدی دیپلماتیک دارند. البته تلاشهای وی به واسطه خطای محاسبه در روابط بینالملل راه به جایی نبرد و بیحاصل بود. روابط ایران و فرانسه از آن مقطع گشوده شد و البته فراز و فرود بسیاری داشت. بروز اشکالات در این روابط به واسطه حضور انگلستان، روسیهی تزاری و پس از آن آمریکا بود. آمریکا امروز هم مایل نیست روابط ایران و فرانسه از حدی مشخص تجاوز کند.
وی ادامه داد: رابطه فرانسه و ایران، پس از آغاز، با سفر شاهان قاجار به این کشور ادامه یافت. شرح مختصر این سفرها با نثر روان و شیوا در این کتاب گنجانده شده است. البته به عقیده من مؤلف باید مباحث و رویکردهای متعدد و مختلفی را به تفکیک در اثر خود میگنجاند که این امر موجب حجیم شدن آن میشد. آنچنانکه گفته شد رابطه دو کشور با اعزام محصلان ایرانی به فرانسه ادامه یافت. این رابطه پس از اعزام گروه دوم محصلان در زمان رضاشاه دچار آسیبهایی شد. در پی ثبتوضبط زمینهای مردم به دست رضاشاه، یک روزنامهی فرانسوی با چاپ کاریکاتوری او را زمینخوار خواند؛ به دنبال این اتفاق سفیر ایران به تهران فراخوانده شد و روابط برای دو سال به تیرگی گرایید؛ اما پس از پوزشخواهی رسمی دولت فرانسه به حالت عادی بازگشت. از آنپس، ورود ژنرال دوگل به تهران در میانهی سفر به روسیه نیز به بهبود روابط کمک کرده است.
علیبابایی، روابط ایران و فرانسه در عصر پهلوی دوم را بررسی کرد و افزود: در آن دوره اعزام دانشجویان به فرانسه افزایش یافت؛ فرانسه بهنوعی سرزمین آزادی محسوب میشد و از اینروی ایرانیها به این کشور علاقه داشتند. پیش از دهه پنجاه، زبان فرانسوی در دبیرستانهای ایران تدریس میشد؛ این امر خود در افزایش تمایل ایرانیها برای سفر به فرانسه مؤثر بود. بازدید شاه از فرانسه در تیرماه ۱۳۵۳ رابطهی دو کشور را در اوج خود قرار داد. در این بازدید قرداد خرید راکتورهای هستهای به ارزش (۵/۵ میلیارد دلار) منعقد شد که شیراک آن را قرداد قرن خواند. شاه در مصاحبه با روزنامههای فرانسوی تأکید کرد، قصد ندارد سلاحهای اتمی بسازد؛ او در پاسخ به پرسشهای دیگر خبرنگاران گزارهای خطرناک مطرح کرد که به تکذیب و تفسیر گفته وی از سوی سفارت ایران منجر شد.
وی افزود: انقلاب ۵۷ موجب بروز تغییر در روند روابط شد؛ آنچه پس از انقلاب بین دو کشور روی داد جزئیات بسیاری دارد و شرح آن مفصل خواهد بود. در تیرماه ۱۳۶۶ اتفاقی موجب تیرگی روابط شد؛ انفجاری در محله هفتم پاریس رخ داد که دولت فرانسه یکی از کارمندان محلی سفارت ایران را در آن دخیل میدانست؛ این اتفاق به جنگ سفارتخانهها شهرت یافت و در آذرماه همان سال خاتمه یافت. در آخر، با توجه به مؤلفههای متعددی به نظر میرسد پس از انقلاب سال ۱۷۸۹، در فرانسه فضایی ایجاد شد که همواره برای ایرانیها خوشایند بوده است. شاید یکی از دلایل تجمع اپوزیسیونهای ایرانی در پاریس همین امر باشد. بسیاری افراد فعال در اپوزیسیونهای دوره پهلوی، پس از انقلاب در دولت جای گرفتند، اما پس از بروز اتفاقاتی باز به پاریس بازگشتند و همان رویکرد را با روشهای مختلف ادامه دادند. بهنظر میرسد دولت فرانسه همواره از اپوزیسیونها حمایت کرده است.
مکانیت مرگ نویسنده و مرگ سانتیمانتال
طهمورث ساجدی نیز در ابتدای سخنان خود به تشریح پیشینه روابط ایران و فرانسه پرداخت. وی تصریح کرد: بر اساس آنچه در کتاب ما و پاریس مطرح شده است، روابط دو کشور قدمتی سیصدساله دارد؛ ولی اخیراً ایرانشناسی فرانسوی در کتاب خود آغاز این روابط را به چهارصد سال پیش، یعنی اویل قرن هفدهم (پیش از شاه عباس اول) نسبت داده است. در اینباره منابع زیادی وجود دارد؛ اما فرانسه آرشیوهای خود را در اختیار ما قرار نمیدهد؛ از دیگرسو محققان ایرانی سوژههای بدیع و تازه را به کار نگرفتهاند؛ غالباً سوژههای ایشان پیشتر استفاده شده است.
وی، برخی دلایل تمایل ایرانیها برای مهاجرت و سفر به پاریس را تشریح کرد و در اینباره گفت: بر اساس مقاله زندهیاد سعید نفیسی اولین ترجمه ایرانی در سال ۱۸۴۷ از آثار ولتر صورت گرفت. از آنپس نیز آثار غنی دیگری از ادبیات فرانسه به فارسی ترجمه شده است. شاید امروز این ترجمهها زیاد خوشایند نباشند، اما باید در نظر داشت آنها اولین ترجمههای فارسی بودند. این روند با برگردان رمانهای تاریخی که متناسب با علایق ایرانیها بود، تداوم یافت. شاید یکی از دلایل پیوندهای فرهنگی بین ایران و فرانسه این مسأله باشد. میدانیم زندهیاد محمودِ محمود درباره تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس کتابی در هشت جلد نوشته است؛ او دو عنوان دیگر هم در دست تدوین داشت که به دلیل بروز اختلافاتی با رضاشاه سامان آنها میسر نشد. باید دریافت مؤلف کتاب ما و پاریس چگونه بازهای سیصد ساله را در یک جلد گنجانده است.
ساجدی برخی مؤلفههای کتاب محل نقد را برشمرد و اظهار داشت: فصل اول کتاب ما و پاریس به شرح سفارت محمدرضابیگ، کلانتر ایروان اختصاص دارد و بر اساس کتاب موریس اِربِت نگاشته شده است. از این کتاب مستند دو ترجمه به فارسی وجود دارد: ترجمه اولی که هنوز به چاپ نرسیده، به قلم محمدعلی تفرشی است و در سالهای ۱۹۱۵-۱۹۱۴ انجام گرفته و ظاهراً به سفارش علیقلیخان سردار بختیاری بوده است. ترجمه دوم که در سال ۱۳۲۰ شمسی به همت عبدالحسین وجدانی انجام گرفته است (سفارت ایران در دربار لوئی چهاردهم. تهران، بی نام) ۸۰ صفحه دارد و چاپ دوم آن (محمدرضا بیک سفیر ایران در دربار لوئی چهاردهم، به کوشش همایون شهیدی، تهران، گزارش و فرهنگ و تاریخ ایران،۱۳۶۲) ۱۵۸ صفحه. در هرحال آنچه محتمل است، ترجمه اول بیش از یک هشتم کتاب اربِت نیست.
وی، ضمن استناد به برخی شواهد تاریخی بر تأثیر وقایعی در گسیل داشتن اولین سفیر به فرانسه تأکید کرد و در اینباره گفت: جا داشت در کتاب ما و پاریس، مسافرت ژان باتیست فابر ((Jean-Baptiste Fabre و ماری پتی ((Marie Petit به ایران در سال ۱۷۰۵ و ماجراهای این زن، که سرانجام توسط پییر ویکتور میشل (Pierre Victor Michel) خاتمه یافت و وی نیز موفق شد بهرغم مخالفتهای انگلیس و هلند، در ۱۶ سپتامبر ۱۷۰۸ نخستین قرارداد رسمی ایران و فرانسه را منعقد کند، ابتدا شرح داده میشد؛ چون پس از این قرارداد بود که دولت ایران هم تصمیم گرفت محمدرضابیگ را به دربار لوئی چهاردهم اعزام دارد (تاریخ ایران: دوره صفویان. پژوهش از دانشگاه کمبریج. مترجم: یعقوب آژند. تهران، جامی، ۱۳۸۰، ص۲۱۴؛ پیرمارتینو، شرق در ادبیات فرانسه، قرون هفدهم و هجدهم؛ ترجمه و تلخیص جلال ستاری. تهران، نشر مرکز؛ ۱۳۸۱، صص۴۶ و ۱۱۹).
ساجدی افزود: محققان ایرانی تا به حال نتوانستهاند این سوژه را مطلوبتر از منابع یادشده بررسی کنند. مؤلف کتاب «تاریخ ایران: دوره صفویان» از اسناد وزارت امور خارجه فرانسه بهره جسته است که این اسناد در دسترس ما نخواهد بود؛ اگر مؤلف به این منبع رجوع میکرد، نتیجه مطلوبتر میبود. الهی در شرح چرایی فرستادن سفیر به فرانسه، برخی وقایع تاریخی را درج کرده است. ماجراهای محمدرضابیگ در پاریس بیشباهت به رمان جیمز موریه، «سرگذشت حاجی بابای اصفهانی (۱۸۲۴)» نیست. در هرحال، هدف سیاسی این فرستاده، یعنی ارجاع تقاضای شاه سلطان حسین صفوی به لوئی چهاردهم، به منظور بازپسگیری مسقط و عمان از راهزنان دریایی و اعراب شورشی بردهفروش، به عمد به حاشیه برده شده و مسخ گردیده است؛ مضاف بر اینکه انگلیس و هلند که در ایران حضور بارزی دارند، با این نوع کمک موافق نیستند. دولت صفویه به خاطر نداشتن یک ناوگان مجهز در خلیج فارس مجبور شده بود چنین تقاضایی را مطرح کند، ولیکن این دولت، در این ایام تضعیف شده بود و سقوطش هم پیشبینی میشد.
وی پس از تشریح چگونگی تأثیرگذاری این وقایع در شکلگیری روابط بین دو کشور و شرح فراز و فرودهای تاریخی پس از صفویه اظهار داشت: این مبحث ادامه ندارد و از اینرو مؤلف به نود سال بعد، یعنی به اوایل قرن نوزدهم و اعزام دو فرستاده از طرف ایران به پاریس و یک سفیر مقیم به تهران، ژنرال گاردان، از طرف فرانسه میپردازد. اینبار ایران عملاً وارد معادلات بینالمللی شده است، چون ناپلئون ایران را از نظر نظامی مجهز میکند؛ ولیکن اهداف دوردستی را نیز در هندوستان، کٌلٌنی انگلیس، تعقیب میکند. او در پی تصرف هندوستان با همکاری ایران و ترکیه بود. در آن ایام هر دولتی موفق به این امر میشد در واقع انگلستان را مغلوب کرده بود.
ساجدی ادامه داد: وقتی میرزا رضاخان قزوینی اولین فرستاده فتحعلیشاه در فرانسه حضور یافت، طالران او را در جبههی جنگ به ناپلئون معرفی کرد؛ رفتار چاپلوسانه فرستاده ایرانی خوشایند ناپلئون نبود و از اینروی او را نپذیرفت. پس از او افشار ارومی به سفارت فرانسه رفت؛ اولین ماسون نیز هماو بود. ماسونری برای غربیها کارآمد بوده است اما تا کنون به کار ما نیامده است. به هر روی با سقوط ناپلئون همه چیز در هم ریخت. از آنجاییکه دولت ایران مفهوم درستی از سیاست بینالملل وقت نداشت، مغبون شد. رفتار خصمانه انگلیس و روس مزید علت شد و محمدشاه در سال ۱۸۳۸، آجودانباشی را به پاریس، نزد لوئیفیلیپ اعزام داشت؛ او تقاضاهایی را مطرح کرد، بیخبر از اینکه این پادشاه عملاً کارهای نیست و در سیاست خارجی به انگلیس وابسته است؛ دقیقاً مثل ناپلئون سوم. البته هر دوی آنان در لندن مدفون شدهاند. معالوصف، در پاسخ به اعزام آجودانباشی، لوئی فیلیپ نیز هیاتکُنت دوسرسی را به ایران اعزام داشت.
وی، رویکردهای مؤلف در رویارویی با مسائلی که شرح آن گذشت را تببین کرد و اظهار داشت: در این مقطع، مؤلف ترجمه فارسی کتاب کُنتدوسرسی (ایران در ۱۸۳۹-۱۸۴۰: سفارت فوقالعاده کنتدوسرسی، ترجمه احسان اشراقی، ج۲، تهران، سخن، ۱۳۹۰) را در نظر نداشته است و لیکن اشاره کوتاهی به یکی از اعضای این سفارت، آلبن کازیمیرسکی بیبرستین (الهی، ۵۱ و ۶۱)، مترجم قرآن و نیز دیوان منوچهری به فرانسه، دارد. در سال ۱۸۵۵ سفارت بوره - گوبینو، که اعضای آن به مراتب مشهورتر و مهمتر از سفارت پیشیناند، به تهران اعزام میشوند و در سال ۱۸۵۷، فرخخان به پاریس میرود و سفارت ایران در پاریس تأسیس میشود؛ ولیکن افغانستان، طبق معاهده همین سال، از ایران منفک میشود. سپس، در سال ۱۸۵۹، امیر نظام به همراه کاروان معرفت به پاریس میرود. در بین آنان محمدحسنخان اعتماد السلطنه و نیز مزین الدوله هم هستند.
ساجدی، ضمن اشاره به تعدد منابع درباره مقطع یادشده، رویکرد مؤلف در فصل دوم را مطلوب ارزیابی کرد و گفت: سفرنامههای متعددی مربوط به قرن نوزدهم وجود دارد که اغلب آنها نیز ترجمه شدهاند؛ آنها از حیث جامعهشناسی جامعهی ایران به خوبی بررسی کردهاند و قابل تأمل هستند. مؤلف کتاب ما و پاریس دو مورد از این منابع را برگزیده است: سفرنامه حاجی سیاح و سفرنامه حاجی پیرزاده. از مقایسه سفرنامههای آنان چنین استنباط میشود که سیّاح، شاگرد کشیش لازاریست فرانسوی، اوژن بوره، دید آشنا و مأنوسی نسبت به کشورها و شهرهای اروپایی و حتی آداب و رسوم آنها داشته است. تحقیقات اخیر نشان داده است که او به آمریکا هم رفته بود. لیکن در عین حال لازم به یادآوری است که ابوطالب لندنی، در «سفینه طالبی» مشاهدات و انتقادات تندوتیزی نسبت به آداب و رسوم فرانسویان داشته است. سفرنامه حاج سیاح مطلوبتر از آن دیگری است؛ چراکه اطلاعات خوبی ارائه کرده است؛ آنچه او میگوید استنباط شخصی نیست؛ چراکه بر اساس اعتراف خود ماسون بوده است. البته از آنجاکه حاج سیاح به زبان فرانسه تسلط کامل نداشته است، غلطهایی در سفرنامه وی وجود دارد.
وی، به دادوستدهای فرهنگی میان دو کشور در اواخر قرن نوزدهم اشاره کرد و در اینباره اظهار داشت: در این مقطع ادبیات فرانسه بیشتر به فارسی ترجمه میشد؛ از دیگرسو امتیاز حفاری تمام ایران به فرانسویها واگذار شد. روابط دو کشور با چنین روندی به قرن بیستم متصل شد. در این قرن ترس فرانسه از آلمان و دغدغهی بازپسگیری آلزاس و لورن که به جنگ جهانی انجامید، بر روابط تأثیر گذارد. مستوفیالممالک که گرایشات چپ و سوسیالیستی داشت در پی ادامه ارتباط با فرانسه بود؛ حال آنکه قوام به آمریکا گرایش داشت. در آن ایام فرانسه دلال روسیه و انگلیس بود. همانطور که میدانیم شمال ایران زیر نفوذ روسها، جنوب آن زیر نفوذ انگلیسها و مرکز آن بیطرف بود؛ اگر آلمان وارد میشد قسمت بیطرف را اشغال میکرد. صرف نظر از اینکه در جنگ، ایران به آلمان گرایش داشت، فرانسه خاطرهای خوب از خود بر جای گذاشت.
ساجدی افزود: حضور رضاشاه در میانه دو جنگ جهانی و تمایل او به ارتباط با فرانسه در ادامه ارتباط دو کشور مؤثر بود. از دیگر سو عواملی دیگر نیز در ادامهی این ارتباط مؤثر بودند. پس از جنگ دوم، زبان فرانسوی در حال افول بود؛ این آسیب با رمانتیسیسم آغاز شد؛ چراکه زبان آلمانی مطرح و تهدیدی برای زبان فرانسه محسوب میشد. از اینروی فرانسه تعدادی بورس یکساله توزیع کرد که موجب جذب ایرانیها و امتداد رابطهی ایران و فرانسه شد. البته خیانت ۱۹۰۷ فرانسه به ایران نیز مطرح است؛ فرانسویها اتحاد سه کشور انگلیس روسیه و فرانسه در مقابل آلمان را توجیهی بر این امر میدانند. به هر روی ما در قرن بیستم از فرانسه خوبی دیدهایم. رابطه دو کشور به نوعی جنبهی عاطفی دارد؛ آنچنانکه گفته شد، در دوران مشروطیت ایرانیها به پاریس میرفتند نه لندن؛ گویی برای ما اهمیت دارد که نزد ادوارد براون نرویم.
وی، پس از شرح عوامل منتهی به این نوع گرایش افزود: در دوران مشروطیت و پس از آن عوامل عاطفی در پیگیری این ارتباط مؤثر هستند. خودکشی صادق هدایت در پاریس و دفن وی در پرلاشز نیز اتفاقی مهم در تاریخ روابط سانتیمانتال بین ایران و فرانسه است. طرز فکر لاتینی و نه آنگولاساکسون فرانسویها نیز در تحقق این مؤثر بوده است.
ساجدی در انتهای مباحث خود به دیگر فصول کتاب ما و پاریس اشاره کرد و برخی ویژگیهای آن را برشمرد. وی تصریح کرد: فصل سوم از دیدارهای پدر و پسر از پاریس، ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه، به طور مفصل صحبت میکند و فصل چهارم مجدداً از کاروانهای معرفت. فصل پنجم از سفارت ایران و سفرای آن، به ویژه از نظر آقا (او نیز شاگرد بوره بود)، صمدخان (برای سفیر بعدی فرانسه در ایران، کولاردِسکو و یا همان اوژِن اوبن، مراسم شام با شکوهی ترتیب میدهد)، رهنما و پاکروان صحبت میکند؛ ولیکن ذکری از مادر وی، آمینه پاکروان، که سالها در فرانسه تدریس کرد به عمل نمیآورد. رهنما نماینده ایران در حکومت ویشی مارشال پِتن هم بود و ظاهراً علیقلی اردلان و محسن رئیس هم وظایف مشابهی در آنجا داشتهاند. اطلاعات تاریخی این فصل گسترده و تا حدی تازگی دارد. مطالب فصلهای ششم، هفتم و هشتم، قدری امروزی و به ما نزدیکاند. مخلص کلام اینکه ما و پاریس، ما را واقعاً به پاریس و به زوایای خوب و بد آن میبرد و در موردی هم روایت مؤلف ما را با آن مأنوس میکند.
نظر شما