۷ بهمن ۱۳۹۸، ۸:۳۵

در گفتگو با مهر عنوان شد؛ 

تصمیم دشوار برای حفظ یوزپلنگ‌ها/ با «ایران» چه باید کرد؟

تصمیم دشوار برای حفظ یوزپلنگ‌ها/ با «ایران» چه باید کرد؟

‌یک جانورشناس گفت: ما هنوز برای ماندن یوز در طبیعت امید داریم، ولی نباید «امید» و «خوش خیالی» را قاطی کنیم. امید منجر به خوش خیالی، آفت حفاظت از یوز در ایران است.

خبرگزاری مهر، گروه جامعه - مسعود بُربُر: طرح اخبار متناقض درباره جابه‌جایی یوزهای پردیسان به قصد تکثیر در اسارت (یا نیمه‌اسارت) و عدم اطلاع‌رسانی شفاف در این زمینه از سوی متولیان، باعث شده کارشناسان نسبت به این طرح که هنوز نه محل آن و نه جزییاتش مشخص نشده است، واکنش نشان بدهند. برخی مخالفان، این طرح را موجب بی‌توجهی به زیستگاه می‌دانند و برخی دیگر از نبود امکانات ضروری برای مراقبت از یوزها در صورت انتقال به خارج از تهران سخن می‌گویند. اما مدافعان طرح شرایط بحرانی یوز و تعداد بسیار کم باقی‌مانده را یادآور می‌شوند و می‌گویند برای نجات یوزپلنگ راهی به جز این باقی نمانده است. درباره این موضوع و مسائل و حواشی مرتبط با آن با محمدصادق فرهادی نیا، محقق پسادکتری جانورشناسی، گفتگو کردیم. بخش نخست این گفتگو را روز گذشته اینجا منتشر کردیم و ادامه گفتگو را در ادامه می‌خوانید.

*عده‌ای معتقدند هیچ یوزپلنگ تازه‌ای در چندین سال اخیر در زیستگاه‌های جنوبی دیده نشده و تنها بازمانده‌ها نر هستند، اما برخی کارشناسان هم از ثبت نشانه‌هایی از حضور یوز ماده در زیستگاه‌های جنوبی سخن می‌گویند. کدام یک از این دو روایت صحیح‌تر به نظر می‌رسد و اهمیت این موضوع چیست؟

-هیچکدام لزوماً صحیح نیست. چون زمانی می‌توان گفت نتایج یک روش صحیح است که بدانیم دقیقاً در یک منطقه مثلاً ۷ یوز بوده، دوربین‌ها ۴ تا ثبت کرده اند و ژنتیک ۳ تا، پس نتیجه گیری کنیم که کدام صحیح‌تر است. طبیعتاً ما اصلاً نمی‌دانیم در مناطق چند یوز بوده که بتوانیم صحت این دو روش را مقایسه کنیم. با این حال، این دو روایت لزوماً یکدیگر را نفی نمی‌کنند و هر دو می‌توانند مفید باشند. چرا؟

ابتدا باید زیست‌شناسی یوز را بشناسیم. یوزهای ایران رفتاری دارند که به علت زندگی در مناطق کویری با منابع اندک، مجبورند فواصل زیادی را جابجا بشوند، جابجایی‌هایی که برای ما غیرقابل پیش‌بینی هستند. این دشوارترین نوع جابجایی برای محققان است که بتوانند جمعیت را پایش کنند. چون شما نمی‌دانید یوزها چه زمانی در منطقه‌ای هستند که شما دنبالشان هستید، در واقع مشکل از یوزهاست که غیرقابل پیش‌بینی هستند.

ما محیط زیستی‌ها، به همان اندازه که در گفتن آن که «چه کاری انجام نشود» استاد هستیم، به همان میزان در گفتن آن که «چه کاری انجام بشود؟» ضعیف هستیم. بیشتر مصاحبه‌ها با محوریت این صورت گرفته که چه کاری انجام نشود. سوال دشوار آن است که چه کاری انجام بشود؟ حالا فرض کنید یک سال دوربین می‌گذارید، از هیچ یوزی عکس گرفته نمی‌شود، بعد ناراحت می‌شویم که یوز منقرض شد. سال بعد دوربین می‌گذاریم و می‌بینیم ۳ یوز هستند، خوشحال می‌شویم که یوز احیا شد. درحالیکه یوزها نه منقرض شده بودند نه احیا، سال اول بد شانس بودیم که در جابجایی‌هایشان هیچ یوزی به تور ما نخورد و سال دوم خوش شانس، وگرنه محل دوربین‌ها، نیروی انسانی، نوع دوربین‌ها که عوض نشده است. بخشی از موفقیت ما برای شناسایی آنها، در کنار دانش نسبت به زیستگاه و استفاده از ابزار و نیروی مناسب، شانس است که یوزها در آن زمان در چه فازی از جابجایی هایشان باشند.

همین مساله در مورد نوع روش‌های مختلف هم هست. فرض کنید سال اول دوربین بگذاریم، و سال دوم دقیقاً در همان محدوده نمونه‌های ژنتیکی از سرگین یوزها جمع کنیم. اینکه کدام یوزها به دام روش شما بیفتند، تا حدی به شانس شما بستگی دارد که کدام یوزها در آن زمان در آن منطقه حضور داشته باشند، کما اینکه اگر زمان این دو پایش را با هم جابجا می‌کردیم، احتمالاً هر یک نتایج دیگری را به دست می‌آورد.

چه زمانی می‌توان گفت کدام روش بهتر است؟ باید در یک محدوده مکانی و در یک دوره زمانی انجام گیرد تا ببینیم که کدامیک یوزهای بیشتری ثبت می‌کند. متأسفانه چنین اتفاقی نیفتاده است و نمی‌دانم چرا طرفداران هر روش، دیگری را نفی می‌کنند. با این حال یک راه برای ارزیابی، مقایسه نتایج آنهاست. اگر یک روش ۳ یوز شناسایی کرد و دیگری ۱۰ تا، آن وقت می‌توان گفت که روش نخست بسیار ضعیف است، ولی وقتی یک روش ۳ یوز شناسایی کرده و دیگری ۴ تا، واقعاً تفاوت به نظر آنقدر حیاتی نیست که بگوییم فقط روش ما جواب می‌دهد، و روش دیگر بلافایده است.

ما می‌دانیم که در هر دوره دوربین گذاری چه تعداد یوز شناسایی شده است، ولی نمی‌دانیم روش ژنتیکی منجر به شناسایی چند یوز شده است. ولی گروه دانشگاهی در پرتغال که کار ژنتیکی را روی یوزهای ایران انجام داده، در سال قبل در مقاله‌ای، با مقایسه نتایج دو روش نتیجه گیری کردند که «نتایج ژنتیکی ما، نتایج جمعیتی قبلی (بر اساس دوربین‌های تله‌ای) را تأیید می‌کند». پس عملاً به نظر نمی‌رسد تفاوت معناداری میان نتایج این دو روش باشد و دلیلی نیست طرفداران هر روش دیگری را نفی کنند.

مساله دیگر، گزارش حضور یک ماده در یزد است که روش ژنتیکی آن را یافته است. البته هر ادعای علمی باید همراه با شواهد کافی و معرفی روش کار باشد، ولی با فرض صحت این خبر خوبی است، ولی به قول معروف تغییردهنده بازی نیست. چرا؟ وقتی نسبت جنسی یوزها را نگاه می‌کنیم، در دهه ۸۰، نسبت ۵۰:۵۰ میان نرها و ماده بوده است، حال آن که در دهه ۱۳۹۰، این نسبت تقریباً به ۲۰% ماده در برابر ۸۰% نر تغییر یافته است. حالا فرض کنیم، یک ماده هم در یزد شناسایی شده (البته ۳ سال پیش حضور داشته و معلوم نیست زنده باشد)، یا حتی دو تا. آیا این نسبت را اصلاح می‌کند؟

برای تصمیم گیری درباره جمعیت یوز در ایران، به کل جمعیت نگاه می‌کنیم. نگاه می‌کنیم کجا زادآوری قطعی دارد پس آنجا را بهتر حفظ کنیم، کجا شانس زادآوری کمتری دارد، پس امکان زادآوری را در آنجا به صورت مصنوعی بالاتر ببریم. در توران و میاندشت ۴-۵ ماده یوز در این سال‌ها ثبت شده، و الان یک سال است هیچ خبری از هیچ کدامشان نیست، بیشترشان مرده‌اند و از بخشی هم بی خبریم. این دو منطقه با ۴-۵ ماده یوز الان خودشان در خطر هستند، حالا ثبت یک ماده یوز در سال‌های قبل در یزد، می‌توانسته یوزها را نجات دهد؟ به نظر نمی‌آید بتوان احتمال بالایی به چنین شانسی داد. همیشه باید از انتشار یافته‌های علمی جدید استقبال کنیم، ولی باید مراقب باشیم در خصوص نقش و اهمیت آنها، اغراق و زیاده روی نکنیم.

به نظر می‌آید دوربین‌های تله‌ای روش مناسب‌تر و قابل دسترس‌تری برای پایش جمعیت گربه سانان ایران باشد و روش ژنتیکی قابلیت تکرار و استمرار بلندمدت را در شرایط ایران کمتر دارد. چرا؟ چون روش ژنتیکی بسیار زمان بر است، از زمانیکه نمونه‌ها از طبیعت برداشته شدند، کارهای آزمایشگاهی انجام شوند، تا امروز که در خبرها فقط خبر آن اعلام شده (هر چند که بهتر است نتایج علمی مانند همه جای دنیا همراه با انتشار یک مقاله علمی صورت گیرد تا جای شک و شبهه برای کسی باقی نگذارد)، ۳ سال گذشته است. درحالیکه، در پایش جمعیت، خیلی مواقع نیاز داریم اقدام سریع کنیم. این فاصله زمانی برای کسب نتیجه، اگر در مورد گونه‌ای باشد که بقای آن به ماه و هفته بسته باشد، می‌تواند عواقب خطرناکی داشته باشد.

*برخی نیز معتقدند که یک ماده یوز نمی‌تواند یک برنامه تکثیر در اسارت را تشکیل دهد و به این خاطر بهتر است اساساً دنبال تکثیر یوز در اسارت نرویم.

-نگرانی کاملاً درستی است، ما برای ایجاد یک مجموعه تکثیر در اسارت به بیش از ۱-۲ یوز نیاز داریم. ولی اجازه دهید نوع دیگری این مساله را بازبینی کنیم. آنچه به نظر می‌رسد در همه مصاحبه‌ها مغفول مانده، آن است که سرنوشت ماده یوز جوان به نام "ایران" چه می‌شود؟ در خصوص اصل تکثیر در اسارت، هزینه آن، تعداد یوزها یا مکان آن صحبت زیاد شده است، درحالیکه گاهی اوقات این مصادیق هستند که تصمیم گیری ما را تعیین می‌کنند.

آن مصداق چیست؟ "ایران"، ماده یوز جوان در پردیسان، اگر این ماده یوز به جای اینکه الان پردیسان باشد، در میاندشت آزادانه زندگی می‌کرد، احتمالاً تابه حال زادآوری کرده بود. ولی سرنوشت آن فعلاً در دست انسان است. سوالی که در مصاحبه‌های مختلف به نظرم مغفول مانده این است: "با ایران چه باید کرد؟ "

اساساً ما چه گزینه‌هایی برای این ماده یوز داریم؟ اینکه زادآوری نکند (گزینه ارزان) یا زادآوری بکند (گزینه گران)، از این دو حالت که خارج نیست.

سازمان باید بین آوردن حیوان وحشی به داخل شهر تهران ولی با نظارت نسبی دامپزشکی یا بردن یوزها به یک زیستگاه با نظارت کمتر دامپزشکی، یکی را انتخاب کند. تصمیم سختی برای تصمیم گیرندگان است و هر تصمیمی بگیرند، با انتقاد جدی طرفداران یک طرف روبرو خواهند بود

ما می‌توانیم تصمیم بگیریم که ایران زادآوری نکند، بهرحال اگر کل جامعه محیط زیست ایران به این تصمیم برسد مسأله‌ای نیست. ولی قبل از تصمیم گیری بهتر است بدانیم که طی نیم قرن گذشته، حدود ۱۵ یوز از طبیعت جدا و به باغ وحش‌های ایران منتقل شده اند. آیا می‌دانید از این ۱۵ یوز، چند توله به دنیا آمده اند؟ متأسفانه صفر! حتی یک توله یوز هم به دنیا نیامده است، همه قربانی عدم جدیت و بی‌برنامگی ما شدند، چند سال در قفس‌های تاریک زندگی کرده و بعد هم مردند، بدون هیچ نقش حفاظتی، از اکثر آنها حتی یک عکس هم در دست نیست. آیا ایران هم قرار است همان مسیر آن ۱۵ تای قبلی را برود؟ ولی همین گزینه هم رایگان نیست و کسی به هزینه آن اصلاً توجهی ندارد، چون هزینه نگهداری ایران در همین پردیسان به مدت ۱۰ سال که شاید عمر طبیعی آن باشد، حداقل ۲ میلیارد تومان خواهد بود، یعنی اگر هیچ کاری برای یوزها نکنیم، حداقل ۲ میلیارد تومان برای سازمان محیط زیست خرج برخواهد داشت، درحالیکه می‌توان این ۲ میلیارد را تبدیل به ۱۰ خودروی مناسب برای زیستگاه‌های یوز کرد. خوب، با این استدلال که در کمبود بودجه تکثیر در اسارت نباید بکنیم، خوب اصلاً چرا باید ۲ میلیارد برای یوزی هزینه کنیم که در پردیسان نه زادآوری دارد، نه کسی آن را می‌بیند، نه فرصت آموزشی به مردم می‌دهد؟

تصمیم دوم آن است که تلاش کنیم ایران دارای نقش حفاظتی شود. اینکه یک جانور در قفس باشد و عکس آن در اینستاگرام لایک و فالوور بگیرد، نقش حفاظتی نیست، نقش حفاظتی یعنی کمک به جمعیت گونه. طبیعتاً ایجاد یک نقش در یک جمعیت هم هزینه زیادی خواهد داشت. بنابراین برخلاف آنچه ترسیم می‌شود که ما بین یک گزینه رایگان (یعنی پردیسان) و گزینه گران (یعنی تکثیر در یکی از زیستگاه‌ها) روبرو هستیم، این هم یکی دیگر از آن دوگانه‌های اشتباه است، چون هیچ گزینه رایگانی وجود ندارد.

پرسش بعدی آن است که درحال حاضر فقط یک نر در اسارت هست، یعنی کوشکی که طبق اظهارنظر کارشناسان و متخصصان ظاهراً توانایی باروری ندارد. خوب چاره چیست؟ منتظر باشیم تا یک قاچاقچی از خدا بی خبر یوزی را به قصد فروش از طبیعت زنده‌گیری کند و بعد یگان محیط زیست آن را دستگیر کند؟ من فکر نمی‌کنم در هیچ کجای دنیا در فهرست درسی رشته زیست‌شناسی حفاظت، "معجزه" به عنوان یکی از ابزارهای حفاظت نام برده شده باشد. حفاظت یعنی اقدام فعالانه برای حل یک مشکل، نه انتظار کشیدن برای حل یک مساله توسط یک قاچاقچی. با این اوصاف، آیا راهی غیر از زنده گیری یوز نر از طبیعت داریم؟

یوزهای ماده در سن ۲ تا ۵ سالگی در اوج دوران باروری خود هستند، و "ایران" هم در ابتدای این دوره سنی است. بعد از این دوره، شانس باروری یوزهای ماده در اسارت، بر اساس مطالعات صورت گرفته در باغ وحش‌های آمریکا، شدیداً افت می‌کند.

تأسف بارتر آن که "ایران"، شاید تنها ماده یوز ثبت شده در کل ایران طی سال جاری باشد (البته حدس زده می‌شود یکی از دو یوزی که در چاه شیرین سمنان ثبت شد نیز ماده باشد). بزرگترین سوال آن است که یک ماده یوز جوان، در بهترین شرایط باروری داریم، نر هم نداریم، حالا یک لحظه خودمان را به عنوان تصمیم گیر بگذاریم، باید با این ماده چه کرد؟ دست روی دست گذاشتن تا ده سال دیگر به سرنوشت ماریتا، دلبر، کوشکی و چندین یوز دیگر که بدون هیچ مصرف حفاظتی (تازه با هزینه ۲ میلیارد تومان)، سال‌های سال پشت میله‌های قفس‌های کوچک زندگی کرده و مردند یا تلاش برای زنده گیری یک یوز نر با این امید که طلسم آن ۱۵ یوزی که زادآوری نکردند، شکسته شود؟

*برخی معتقدند تکثیر در اسارت حتماً باید در تهران انجام شود چرا که دسترسی به تجهیزات و دامپزشک برای حیوان در شرایط فوریت ساده‌تر خواهد بود اما عده‌ای هم معتقدند نباید زیستگاه را نزد کارشناس آورد بلکه باید کارشناس را به زیستگاه برد.

-وقتی پردیسان هست، شاید گفته شود که چرا دوباره برای ساخت فنس در زیستگاه‌ها هزینه شود؟ اجازه دهید کمی به عقب بازگردیم، حدود ۵ سال پیش. زمانی‌که کوشکی در میاندشت بود و دلبر در توران. در آن موقع هم بحث این بود که یوزها کجا یکدیگر را ببینند، و این استدلال که یوزها باید در مکانی باشند که دسترسی دامپزشکی سریع داشته باشند تا بتواند روند تکثیر را نظارت کند موفق شد که سازمان محیط زیست را برای ایجاد سایت تکثیر در پارک پردیسان متقاعد کند.

امیدمان برای یوز اول زیستگاه‌هایی است که هنوز ممکن است یوز در آن مانده باشد ولی کسی آن را نیافته باشد، بخصوص خراسان جنوبی و کرمان، حتی گزارش‌های جدی نیز از غرب زاگرس وجود دارد امروز ۵ سال از آن روز می‌گذرد. کوشکی و دلبر ظاهراً از شرایط تولیدمثلی خارج شده‌اند. البته من تخصصی در این زمینه ندارم و تصمیم گیری در مورد وضعیت باروری کوشکی و دلبر، باید توسط تیم دامپزشکی انجام گیرد. با این حال، با فرض اینکه فقط "ایران" در حال حاضر در اسارت قابلیت زادآوری را دارد، مساله آنست که نیازمند یک نر جدید خواهد بود.

خوب همین نکته، صورت مساله را متفاوت از ۵ سال پیش می‌کند. چرا؟ ۵ سال پیش پردیسان میزبان یوزهایی شد که تقریباً تمام عمر در اسارت بوده و به انسان عادت داشتند. ولی الان فقط "ایران" در اسارت بزرگ شده و اگر تصمیم بر زادآوری ایران و لاجرم زنده گیری نر از طبیعت شود، واقعاً نمی‌دانیم آوردن آن نر وحشی به پارک پردیسان وسط آلودگی و سر و صدا و انسان چقدر کار درستی باشد؟ خاطرم هست سال‌ها پیش ما پلنگی را به ناچار به خاطر کشتن ۱۵ سگ و حمله به سه نفر در یکی از روستاهای خراسان شمالی تهران، بر اساس دستور سازمان، زنده گیری و به پردیسان آوردیم، ولی چند هفته بعد مرد. یا خرس دیگری که دو سال پیش در گلستان زنده گیری شده بود و طی چند روزی که در سمسکنده بود، بسیار بی قرار و ناآرام بود، و نهایتاً رهاسازی شد. گوشتخواران بزرگ پس از انتقال به چنین محیط‌های پراسترسی شاید نتوانند خود را سازگار کنند و آسیب ببینند. جدا از استرس خود جانور، احتمالاً مخالفت اجتماعی و انتقاد رسانه‌ها هم در این فرایند بسیار شدید خواهد بود که "چرا یک جانور وحشی را از طبیعت به تهران آورده اید؟ "

در عین حال که دسترسی به نظارت دامپزشکی نیز به عنوان یک عامل مهم در ایجاد پردیسان مطرح می‌شود. واقعیت آنست که سازمان باید بین آوردن حیوان وحشی به داخل شهر تهران ولی با نظارت نسبی دامپزشکی یا بردن یوزها به یک زیستگاه با نظارت کمتر دامپزشکی، یکی را انتخاب کند.

تصمیم سختی برای تصمیم گیرندگان است و هر تصمیمی بگیرند، با انتقاد جدی طرفداران یک طرف روبرو خواهند بود.

*با توجه به رقابت استان‌ها برای راه‌اندازی سایت تکثیر در اسارت شما زیستگاه یزد را مناسب‌تر می‌بینید یا تهران؟ به چه دلیل؟ یک گزینه مطرح‌شده هم راه‌اندازی دو مرکز برای دو یوز ماده حاضر در پردیسان یکی در یزد و دیگری در سمنان است. آیا جدا کردن یوزها با توجه به رفتارشناسی آنها تصمیم درستی است؟

- به نظر من در انتخاب چنین مکانی باید چند معیار در نظر گرفته شود:

  1. استان میزبان دل و جرأت چنین کار پر ریسکی را داشته باشد.

  2. استان میزبان حمایت کامل سیاسی اجتماعی استان را داشته باشد.

  3. استان میزبان تیمی از متخصصین و کارشناسان را به عنوان کمیته کارشناسی خود تعیین کند، چون چنین فرایند پر ریسکی فقط با تعدد نظرات و دیدگاه‌های مخالف می‌تواند موفق باشد.

  4. استان میزبان حاضر به زنده‌گیری یوز نر از طبیعت برای جفتگیری با ماده یوز باشد.

  5. در بلندمدت، زیستگاه‌های آن استان شانس رهاسازی زاده‌ها را داشته باشند.

هر اداره کلی داوطلب چنین کاری شود، اول باید به شجاعت آن تبریک گفت. چون این مسیر در آخر حرف و حدیث زیاد خواهد داشت. همین الان شروع نشده، هر ۴ روز یک بار یک مصاحبه و پویش بر ضد آن راه می‌افتد، وقتی هم که اجرایی شود که حتماً آن مدیر و کارشناس را دزد و دلال خواهند نامید، حالا تصور کنید که مثلاً یوزی زاده شود و به طبیعت معرفی شود، ولی مثلاً توسط یک گرگ کشته شود، آن وقت است که کل اینستاگرام و توئیتر پر از شکواییه و مرده باد خواهد شد.

باید واقعیت را پذیرفت که ما می‌خواهیم یوزی را نجات دهیم که در یک کشور تحت تحریم است، نه کسی کمک فنی می‌کند نه کسی کمک مالی و تجهیزاتی. اگر نگاه به درون و توانمندی خودمان کردیم شاید بتوانیم کاری بکنیم، همانطور که برای گور کردیم، همانطور که برای میاندشت کردیم، ولی اگر منتظر معجزه باشیم، منتظر باشیم که تازه سال‌ها برویم یوز و زیستگاهش را مطالعه و تحقیق کنیم، منتظر باشیم که از سازمان‌های بین‌المللی بیایند و یوز ما را نجات دهند، بهتر است همین امروز یوز را فراموش کنیم.

ما باید رویکرد یک‌طرح The One Plan Approach را برای یوز در پیش بگیریم، این روند اجتناب‌ناپذیر است. به جای دوگانه‌سازی حفظ در طبیعت یا تکثیر در اسارت، که هیچ فایده‌ای جز دوقطبی‌سازی جامعه و ایجاد تفرقه میان کارشناسان ندارد، باید رویکرد یک طرح بر اساس حفظ زیستگاه همراه با تکثیر در اسارت را در پیش بگیریم. زمان برای جلسه و پژوهش نداریم، اساساً زمانی برای از دست دادن نداریم.

*یک نگرانی جدی، هزینه‌های مربوط به چنین عملیاتی است

- کاملاً درست است، بخصوص که در این شرایط تحریم و کمبود بودجه هم هستیم. ولی دو نکته اینجا قابل طرح است، اول آن که فراموش نکنیم تکثیر در اسارت، نه یک فرایند جایگزین حفظ زیستگاه، بلکه یک فرایند مکمل آن است. بنابراین، پرواضح است که علاوه بر هزینه‌هایی که برای حفظ یوز در این سال‌ها شده است، به هزینه اضافی برای تکثیر در اسارت نیاز داریم. قرار نیست از بودجه یکی برداشته برای دیگری بگذاریم. وقتی ما این دو فرایند را مجزا و بدون نقش تکمیلی ببینیم، آن وقت می‌آییم طبقه بندی می‌کنیم که با این بودجه کم کدام را انجام بدهم و کدام را انجام ندهم. مثلاً یک بیمار را فرض کنید که هم نیاز به پیوند کلیه دارد و هم کبد، حالا بیاییم اولویت بندی کنیم که یکی را انجام دهیم. اینکه نمی‌شود، نجات آن بیمار در گرو هر دو پیوند است، چون نقش تکمیلی دارند، نه یک پیوند.

وقتی به نقش تکمیلی این دو فرایند اعتقاد پیدا کردیم، سوال دیگری مطرح می‌شود. اینکه چرا ما محیط زیستی ها، بجای تلاش برای تأمین منابع مالی از دولت و سازمان برنامه، دنبال تقسیم بودجه اندک موجود بین فعالیت‌های بیشتر هستیم؟ این گزاره که «بودجه نداریم، پس یا تکثیر در اسارت کنیم یا حفظ زیستگاه» را شاید باید به این گزاره تغییر داد که «ما باید هم حفظ زیستگاه کنیم و هم تکثیر در اسارت، پس برویم دنبال بودجه‌های هر دو». شاید چنین تغییری ایده آل گرایانه به نظر آید، ولی واقعاً تلاشی هم برای آن نکرده ایم. ماه‌هاست با هم دعوا می‌کنیم که یک فرایند را به دلیل کمبود بودجه به نفع دیگری حذف کنیم، درحالیکه اگر در کنار هم برای تأمین بودجه هر دو فرایند، که لازم و ملزوم هستند، تلاش کرده بودیم، بودجه کافی هم تابه حال جمع شده بود.

یوزپلنگ پرهزینه ترین گونه تحت حفاظت ایران در تمام طول تاریخ آن بوده است، ولی بودجه‌ای که ما برای حفظ زیستگاه‌های آن طی دو دهه گذاشتیم، به اندازه ۲۰ خودروی مازراتی نبوده است، یعنی هر مازراتی که در خیابان می‌بینید، معادل بودجه ۲-۱ یوز ما در طبیعت است. زیستگاه‌ها باید خالی از دام شوند، امکانات حفاظتی زیستگاه‌ها نیازمند تقویت هستند و برنامه تکثیر در اسارت هم زیرساخت‌های خودش را می‌خواهد. واقعاً نمی‌خواهیم به اندازه چند تا خودروی لاکچری برای یوزمان هزینه کنیم؟

*در مجموع با کنار هم گذاشتن همه این شرایط، «ایران» تنها امید ماست؟

-اشتباه نکنید، ایران تنها امید ما نیست. ما برای احیای یک جمعیت، امیدمان به یک یا دو فرد نباید باشد، چون مگر یک یوز چقدر می‌تواند زادآوری کند و تازه زاده‌هایش از اختلالات ژنتیکی دور باشند؟ ما امیدهای به مراتب بزرگ‌تری برای یوز داریم، بزرگ‌تر از یک ماده یوز در پردیسان.

امیدمان برای یوز اول زیستگاه‌هایی است که هنوز ممکن است یوز در آن مانده باشد ولی کسی آنرا نیافته باشد، بخصوص خراسان جنوبی و کرمان، حتی گزارش‌های جدی نیز از غرب زاگرس وجود دارد. جوامع محلی و محیط بانان در حال احیای ۴ منطقه بسیار خوب در شمال استان اصفهان هستند، در مناطقی که ۱۰ سال پیش هیچ جانوری دیده نمی‌شد و ممکن است یوز هم در آن مناطق حضور داشته باشد.

دومین امیدمان وسعت زیستگاهی است که امروزه هنوز برای یوز باقی مانده است. مثلاً در آفریقا، فقط در ۱۰% زیستگاه‌های تاریخی یوز، هنوز این جانور مانده درحالیکه در ایران هنوز ۲۵% عرصه تاریخی یوز در دسترس این جانور است. ما اگر زیستگاهی برای یوز نداشتیم، کارمان به مراتب دشوارتر بود و باید کاملاً آنرا از دست رفته می‌دانستیم.

سومین امید ما آنست که جمعیت طعمه‌های یوز در بسیاری از زیستگاه‌هایش در حدی هست که مجموعاً حدود ۴۰ یوز را تأمین کنند، این یعنی اینکه شکار تا حدی کنترل شده است.

اینها همه امیدهایی هستند که برای ماندن یوز در طبیعت داریم، اینکه هنوز مناطق بکری داریم که نمی‌شناسیم، هنوز ۲۵% عرصه تاریخی یوز در دسترس آنست و طعمه نسبی برای جمعیت کوچکی از یوز وجود دارد. اینها یعنی این دو دهه هزینه‌ای که برای یوز شده چندان بی اثر هم نبوده و برای احیای آن نباید تازه از صفر شروع کنیم.

با این حال، ما نباید "امید" و "خوش خیالی" را قاطی کنیم. نباید این امیدها باعث خوش خیالی تصمیم گیرندگان شود که "ظاهراً وضعیت یوز آنقدرها هم بد نیست، لازم نیست کار خاصی بکنیم." امید منجر به خوش خیالی آفت حفاظت از یوز در ایران است. ما امید داریم و با این امید، باید اقدامات تکمیلی انجام دهیم، وگرنه بدون امید، که حفاظت اصلاً معنایی ندارد.

*سوال آخر، با «ایران» تنها یوزپلنگ ماده آماده زادآوری در دسترس چه باید کنیم؟

-ما محیط زیستی‌ها، به همان اندازه که در گفتن آن که «چه کاری انجام نشود» استاد هستیم، به همان میزان در گفتن آن که «چه کاری انجام بشود؟» ضعیف هستیم. بیشتر مصاحبه‌ها با محوریت این صورت گرفته که چه کاری انجام نشود. سوال دشوار آن است که چه کاری انجام بشود؟ وگرنه هر کس با اندک تجربه‌ای در محیط زیست به خوبی می‌داند چه ریسک‌هایی هست و چه کاری را نباید کرد. ما باید با «ایران»، ماده یوز جوان چه کنیم؟

ماندن در پردیسان تا پایان عمر بدون تلاش برای زادآوری؟ زنده گیری یک نر از طبیعت و آوردن آن به پردیسان برای جفت گیری با ایران؟ یا انتقال ایران به یکی از زیستگاه و زنده گیری یوز نر برای جفت گیری با آن در همان منطقه؟ در حالت ایده آل که امکان ایجاد زیرساخت مناسب در زیستگاه‌ها، زیر نظر یک تیم کارشناسی و دامپزشکی، فراهم باشد، گزینه سوم شاید بهترین گزینه باشد، ولی در عین حال سخت‌ترین گزینه هم هست. تصمیم اینکه کدامیک نهایتاً اجرایی شوند، برعهده تصمیم گیرندگانی است که از واقعیت‌های مالی، اجرایی، فنی و انسانی سازمان مطلع هستند، بهرحال حفاظت بر اساس واقعیت‌ها رخ می‌دهد نه شرایط ایده آلی که در ذهن ماست.

کد خبر 4836073

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha

    نظرات

    • حسین IR ۱۵:۰۰ - ۱۳۹۸/۱۱/۲۹
      0 0
      با این حرکتهای لاک پشتی سازمان محیط زیست شانس آورده ایم که تاکنون یوزپلنگها را از دست نداده ایم.احتمالامسئولان سازمان محیط زیست فکر می کنند یکصدسالی برای نجات یوزها وقت داریم.