خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه- سارا فرجی: حسن بلخاری قهی را اغلب اهالی فرهنگ و اندیشه به عنوان استاد فلسفه هنر میشناسند و نامی آشنا در این حوزه به شمار میآید اما دامنه فعالیتهای او فراتر از فلسفه هنر است و در سالهای اخیر در حوزه فعالیتهای اجرایی هم قدم گذاشته و همزمان با کارپژوهشی و دانشگاهی کار اجرایی و مدیریتی هم داشته است. به گفته خودش معلمی را با هیچ چیز عوض نمیکند و میگوید اگر به او حتی پیشنهاد ریاست جمهوری هم دهند با این شرط که کار دانشگاهی را کنار بگذارد هرگز قبول نمیکند. بلخاری در سال ۱۳۹۴ به عنوان پژوهشگر برتر و در سال ۱۳۹۵ به عنوان پژوهشگر نمونه دانشگاه تهران برگزیده شد. عضویت در شورای بازبینی فیلمهای سینمایی، عضویت شورای فرهنگی و علمی آستان قدس رضوی، ریاست پژوهشکده هنر فرهنگستان و ریاست کار گروه هنر و معماری کمیته علم و فن آوری آستان قدس رضوی از جمله فعالیتهای وی در این سالها بوده است.
بلخاری از سال ۱۳۹۶ مدیریت انجمن آثار و مفاخر فرهنگی را به عهده دارد و با حفظ سمت مدیر گروه مطالعات عالی هنر در پردیس هنرهای زیبای دانشگاه تهران هم است. به بهانه فعالیتهای علمی، پژوهشی و اجرایی متعدد و پربار این استاد فلسفه هنر سراغ او رفتیم و گفتگوی مفصلی در خصوص زیست فلسفی- هنری وی انجام دادیم که مشروح آن را در ادامه میخوانید؛
*برای آغاز سخن از تحصیلات دانشگاهی تان شروع کنیم و اینکه چه شد سراغ فلسفه رفتید؟
من از سال ۱۳۶۵ دانشجوی دوره لیسانس رشته الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران بودم و اساتید برجسته آن دوره با اتکا بر مسائل عقلی شوق را در روح و جان من ایجاد کردند که تحصیل در این رشته را آغاز و ادامه دهم. البته ما وقتی از رشته کلام در حوزه تمدن اسلامی صحبت میکنیم میدانیم که مبانی و اصول آن کاملاً فلسفی است و کسی نمیتواند وارد حوزه کلام شود ولی رویکرد فلسفی در تحقیقاتش نداشته باشد. در واقع این دو آنقدر درهم تنیده هستند که امکان تفکیک آنها از همدیگر وجود ندارد. اتفاقاً انتشارات انجمن آثار و مفاخر فرهنگی هم قرار است کتابی از استاد منوچهر صدوقی سُها منتشر کند با عنوان «فلسفه بالمعنی الاعم» که چند جلد خواهد بود و صدوقی سها در این مجلدات اثبات میکند که فلسفه ماهیت اسلامی دارد و از یونان نیامده است. بنده هم مقدمهای حدود ۳۰ صفحه برای این کتاب نوشتم و نسبت فلسفه و کلام را بحث کردم.
*دوره کارشناسی ارشد چطور؟
کارشناسی ارشد هم همین رشته را منتهی با گرایش ادیان و عرفان در دانشگاه علوم و تحقیقات ادامه دادم و این هم فاز دوم ورود من به مباحث فلسفی از زاویه عرفان بود. کسی که از مسئله وحدت در کثرت و کثرت در وحدت که اصل دقیق فلسفی است اطلاع نداشته باشد امکان درک منطق الطیر را ندارد. به همین دلیل یکی از برجستگیهای بیبدیل این تمدن این است که به جای تخصصی کردن علوم و بریدن حلقههای ارتباط، تلاش در جهت ایجاد پیوند علوم دارد. ما به عنوان محقق در حوزه نظری ادیان نمیتوانیم وارد حوزه فلسفه ادیان نشویم چون ما دین بدون علم کلام نداریم و نیز علم کلام منفک از فلسفه نداریم.
ما به عنوان محقق در حوزه نظری ادیان نمیتوانیم وارد حوزه فلسفه ادیان نشویم چون ما دین بدون علم کلام نداریم و نیز علم کلام منفک از فلسفه نداریم *دکترا چه رشتهای خواندید؟
در دوره دکترا من رشته مطالعات اسلامی با گرایش فلسفه هنر و زیباییشناسی را در دانشگاه همدرد دهلی خواندم. در نگاه اول به نظر میرسد که این رشته با رشته تحصیلی مقطع کارشناسی و کارشناسی ارشد من خیلی مرتبط نیست اما اصلاً این چنین نیست. علت اصلی ورود من به این رشته این بود که من در قلمرو ادیان با این مسئله مواجه شدم که ادراک خیلی از مباحث تاریخ ادیان بر بنیاد باستان شناسی و رجوع به آثار هنری ممکن است. موضوع ادیان در ادراک مسائل هنر و زیبایی در جان و روح من گرایشی تازه ایجاد کرد وعرفان نیز در حوزه زیبایی شناسی، روحی تازه در من دمید فلذا انتخاب نهایی من فلسفه هنر و زیبایی شناسی شد.
*چرا هند را انتخاب کردید؟
چون دانشگاه مورد نظر من رشته فلسفه هنر و زیبایی شناسی را داشت ضمن اینکه مبنای رساله من بررسی تطبیقی تاج محل و مسجد شیخ لطف الله و درواقع یک موضوع میان رشتهای ایران و هند بود استاد راهنمای اولم در هند هم پروفسور بصیر احمد خان بود اما استاد راهنمای دیگرم در ایران آقای ندیمی رئیس دانشگاه شهید بهشتی بود که از معماران سنتی به نام کشور هستند. علاوه براینکه هیچ کجای جهان اسلام، به اندازه هند هنر و معماری اسلامی ایرانی را بازتاب نداده است.
*سابقه تحصیلات حوزوی هم داشتید؟ چون اغلب کسانی که در حوزه فلسفه کار میکنند این تجربه را داشتهاند.
شما خیلی هوشمندانه تشخیص دادید. پدر بنده روحانی بودند و من در یک فضای حوزوی بزرگ شدم. اتفاقاً ایشان خیلی هم مایل بود که من معمم بشوم اما من گفتم که میخواهم مسیر را آکادمیک و دانشگاهی ادامه دهم به همین خاطر هم الهیات را انتخاب کردم. اما به توصیه پدر و برادر بزرگم قبل از انقلاب در مسجد جامع بازار تهران که کتابخانه بزرگی داشت زیر نظر مرحوم آیت الله حسن سعید و پنجشنبهها درسهای حوزوی در آن برپا میشد، من در این درسها شرکت میکردم مثلاً یادم است آیت الله جعفر سبحانی تاریخ درس میدادند. بعد از انقلاب هم کلاسهای آزاد مدرسه عالی شهید مطهری را شرکت میکردم.
*امکان اینکه از فلسفه به هنر برسیم و ارتباط میان این دو چگونه است؟
مبنای معرفت شناختی این دو با یکدیگر کاملاً تفاوت دارد. مبنای معرفت شناختی فلسفه، عقل و استدلال و در هنر ذوق و خیال است اما در فضای آکادمیک قرن بیستم دو جریان به وجود آمد؛ یکی فلسفههای مضاف و دیگری ظهور رشتههای دانشگاهی میان رشتهای. هردوی اینها در جواب یک مسئله است و آن مسئله اینکه از قرن هجدهم به بعد نظام علوم در غرب به سمت تخصصی شدن و تفکیک و جدایی علوم از یکدیگر، رفت اما در اواسط قرن بیستم متوجه شدند که این تخصصی شدن باعث لطمه به علوم شده و دانشمندان تک بعدی پدید آمده است برای غلبه بر این موضوع دوجریانی که اشاره کردم به وجود آمد. فلسفه هنر جزو فلسفههای مضاف است و فلسفههای مضاف با این رویکرد به وجود آمدهاند که یک رشتهای را که با فلسفه نسبتی ندارند مورد تحلیل و تبیین معرفتی قرار دهد. مثلاً فیزیک از نظر جهان بینی چه تحولاتی در زندگی انسان ایجاد میکند و در نتیجه فلسفه فیزیک پدید آمد. درباره هنر هم همینطور است. نکته جالب اینکه یکی از جدی ترین دغدغههای فلاسفه در ۱۵۰ سال اخیر هنر است مثلاً هگل سلسله درسگفتارهایی درباره هنر دارد. یا مثلاً یکی از مهمترین کتابهای کانت درباره هنر است و بعدها نیچه، شوپنهاور، هایدگر، مرلوپونتی، ویتگنشتاین و… مباحث خیلی خوبی درباره هنر دارند. بنابراین در قرن بیستم اغلب فلاسفه برجسته وارد حوزه هنر شدند و از هنر حرف زدند چون هنر مستقیماً احساس و ذوق انسان را مورد خطاب قرار میدهد. نیچه جمله جالبی دارد: ما هنر را داریم تا واقعیتها ما را خفه نکنند.
*از چه زمانی کار تدریس را آغاز کردید؟
من سال ۱۳۸۴ دکترای خودم را به پایان رساندم اما از سال ۱۳۷۶ درگیر فلسفه هنر بودم و در دانشگاه هنر تدریس میکردم. یعنی حتی قبل از اینکه وارد مقطع دکترا شوم در دانشگاه هنر تدریس میکردم و چون عقبه فلسفی، کلامی، ادیانی و عرفانی داشتم وقتی میخواستم تاریخ هنر و مثلاً تاریخ مصر را تدریس کنم ابتدا مبانی فلسفی و ادیانی آن را میگفتم و این موضوع برای بچهها خیلی جذاب بود. نتیجه این بود که قدرت نقد و تحلیل آنها خیلی رشد میکرد چون دریافتهایشان چارچوب نظری پیدا میکرد و اتفاقاً همین مسئله پای من را به تلویزیون باز کرد.
در قرن بیستم اغلب فلاسفه برجسته وارد حوزه هنر شدند و از هنر حرف زدند چون هنر مستقیماً احساس و ذوق انسان را مورد خطاب قرار میدهد. نیچه جمله جالبی دارد: ما هنر را داریم تا واقعیتها ما را خفه نکنند *برنامه سینما ماورا که نقد فیلم انجام میدادید؟
بله دقیقاً. برنامههای سینما ماورا، سینما یک و سینما چهار. این برنامهها به عقیده برخی نظام نقد را در آثار هنری ایران تغییر داد. ما جلسات متعددی با دکتر فاطمی یا مرحوم دکتر عالمی داشتیم و درباره فیلمهایی حرف میزدیم که خیلی عمیق و فلسفی و به اصطلاح سینمای معناگرا بودند. مثل مسیر سبز و رستگاری در شاوشنگ و...
*بعد از دفاع اولین جایی که کار اجرایی کردید فرهنگستان هنر بود اگر اشتباه نکنم؟
بله همزمان با دفاع رساله دکترایم من به فرهنگستان هنر پیوستم و با پذیرش مدیر کلی اداره پژوهشهای بنیادین آنجا برنامه جدید تحقیقات و مطالعاتی خود را آغاز کردم. در سال ۱۳۸۶ مسئولیت پژوهشکده هنر وابسته به این فرهنگستان را به عهده گرفتم و این پژوهشکده اولین پژوهشکده هنر رسمی مورد تائید وزارت علوم در کشور بود. کار در این پژوهشکده دست من را خیلی باز گذاشت و کارهای پژوهشی تحقیقاتی خوبی انجام شد ضمن اینکه ارتباطم با دانشگاه را هم همزمان حفظ کرده بودم و در دانشگاه هنر، تهران و دانشگاه علامه هم تدریس میکردم. جالب اینکه دانشگاه علامه هم در سال ۱۳۸۱ برای اولین بار دکترای فلسفه هنر را گذاشت که دو درسش را هم من تدریس میکردم. در همین دوران نگارش کتاب، مقاله و تحقیقاتم هم آغاز شده بود. مثلاً فرهنگستان هنر در آن زمان طرحی با عنوان «چهل رساله» آغاز کرده بود که براساس آن چهل نفر از محققان برجسته در باب چهل حکیم بزرگ مسلمان و آرای آنها در باب هنر و زیبایی کتاب بنویسند، کتب مربوط به مولانا، ابن هیثم، غزالی و اخوان الصفا را من نوشتم. در سال ۱۳۸۹ از فرهنگستان رسماً به دانشگاه تهران منتقل شدم و در آنجا به عضویت گروه مطالعات عالی هنر درآمدم که وظیفه تربیت استادان پژوهش هنر را به عهده داشت. از سال ۱۳۹۳ مسئولیت این گروه را بعهده گرفتم که تا به امروز ادامه دارد. سال ۱۳۹۵ هم استاد تمام دانشگاه تهران شدم و فروردین ۱۳۹۶ هم مدیریت انجمن آثار و مفاخر فرهنگی را به عهده گرفتم.
*شما در تمام این سالها همزمان که استاد دانشگاه بودید یک کار اجرایی و مدیریتی هم داشتید آیا کار همزمان این دو باهم منافاتی ندارد و دیگر اینکه اگر قرار باشد به ناچار بین این دو یکی را انتخاب کنید انتخاب شما کدام است؟
من تقریباً از وقتی وارد فرهنگستان شدم درگیر کار اجرایی بودم اما معلمی را هرگز فراموش نکرده و نمیکنم. من همیشه سعی کردم این دو حوزه را باهم جمع کنم اما اگر به ذات خودم رجوع کنم مطلقاً و بالذات معلم هستم نه مدیر. حتی وقتی میخواستم به انجمن بیایم حدود چهار پنج ماه مقاومت کردم که این مسئولیت را قبول نکنم و به دانشگاه تهران هم گفتم با حفظ سمت دانشگاهی میتوانم مدیریت این مجموعه را به عهده بگیرم و اگر مخیر میشدم بین انجمن و معلمی یکی را انتخاب کنم هرگز قبول نمیکردم. من با حفظ معلمی این مسئولیت را قبول کردم و در اینجا هم صمیمانه از مسئولان دانشگاه تهران سپاسگزارم که با حفظ سمت و انجام کارهای آموزشی و پژوهشی مرا به اینجا فرستادند. به هرحال انجمن جای مهمی است و ریاست عالیه آن با ریاست محترم جمهوری است همچون فرهنگستانها. ضمن اینکه روح مدیریت اجرایی من هم در فرهنگستان و پژوهشکده و هم در انجمن جدای از حوزه معلمی نیست.
*چطور؟
چون ما در انجمن چند کاربنیادی و پژوهشی داریم. یکی از آنها بزرگداشت و تجلیل مفاخر است که من برای سخنرانی درباره این شخصیتها باید مطالعه و پژوهش کنم یا مثلاً برای نشریاتمان باید مقالات تخصصی بنویسم. یعنی من سعی کردم در مسئولیتهای اجرایی قرار بگیرم که از شغل معلمی، تحقیق و پژوهش خیلی هم دور نباشد. پس من اول و بالذات یک معلمم و این معلمی را با هیچ چیز در عالم عوض نمیکنم از مدیریتهایی که در تداوم این معلمی باشد استقبال میکنم ولی اگردر تعارض باشد نمیپذیرم.
*شما در تمام این سالها با هنر درگیر بودید هم در رشته تحصیلی و در مناصب اجرایی تان علاقمندی شخصی تان در میان هنرهای مختلف به کدام هنر است؟
من هنگامی که وارد حوزه هنر شدم، یک ورود نظری داشتم اما بعد ازمدتی متوجه شدم که خود هنر برای خودش میدان و جهانی دارد که اگر من وارد این جهان نشوم نمیتوانم به گونهای صحبت کنم که برنامههای تلویزیونی که اشاره کردم مورد استقبال کارگردانان بسیار برجسته سینما مثل اصغر فرهادی قرار بگیرد.
*یعنی با آقای فرهادی همکاری داشتید؟
بله در فیلم «جدایی نادر از سیمین» من مشاور و ناظر کار بودم. یا مثلاً با آقایان مهرجویی، میرباقری، حاتمیکیا درویش، راعی و....گپ و گفت هاو مباحثاتی داشتیم و درباره مسائل حوزه نظری هنر با هم حرف میزدیم. مثلاً در آن زمان من در رادیو برنامهای با نام «پنجره های رو به مهتاب» داشتم که چهارشنبهها پخش میشد و در آن از فلسفه هنر میگفتم. یکبار آقای فرهادی به من گفت که بحثهای من بویژه در باب بوطیقای ارسطو را تعقیب میکرده و برایش جالب بوده است. اغلب روزهایی که من برنامه داشتم یا مثلاً برنامههای نقد تلویزیونی ام پخش میشد فردایش در فرهنگستان (عضو گروه سینمای فرهنگستان بودم در آن سالها) راجع به آنها گپ و گفتی صورت میگرفت. وقتی از آقای فرهادی پرسیدم که شنیدن این برنامه چه کمکی به ایشان میکند میگفت این مباحث در تقویت حوزه نظری بسیار مؤثر است و به آنها حتی در چینش صحنه هم کمک میکند. علاوه بر سینما به موسیقی هم علاقه داشتم و مرحوم شجریان کلاسهایی را در فرهنگستان برگزار میکردند که درباره مباحث نظری موسیقی هم گاهی با ایشان گپ و گفتی داشتیم. یا مثلاً در سال ۱۳۸۴ من و استاد مجید مهرگان که استاد نگارگری هستند هردو وارد گروه سنتی فرهنگستان هنر شدیم و در آن گروه استاد امیرخانی، استاد فرشچیان و اساتیدی از این قبیل حضور داشتند. یکبار استاد مهرگان در جلسه بیان کرد آنچه فلانی درباره مبانی ذوقی و عرفانی هنر میگوید من ناخودآگاه آنها را در حین نگارگری اجرا میکنم او معتقد بود شما از ناخودآگاه هنری ما سخن میگویید.
*با استاد شجریان درباره چه موضوعاتی بحث میکردید؟
مباحث نظری فلسفه هنر و موسیقی. به ویژه اینکه من در تاریخ موسیقی کار کردهام و کتابی با عنوان «سرگذشت هنر در تمدن اسلامی؛ موسیقی و معماری» دارم. من در این کتاب به صورت مفصل تاریخ موسیقی را بازگو کردم چون موسیقی جزء فلسفه بوده است. علاوه بر استاد شجریان، استاد شهرام ناظری هم خیلی به این مباحث علاقه داشتند و یکبار با ایشان در شهر کتاب به مناسبت روز حافظ سخنرانی داشتیم که ایشان درباره موسیقی حرف زد و من درباره نظریه محاکات. بعداً هم در همایش خوی باهم بودیم و خیلی باهم معاشرت کردیم. برای من خیلی جالب است که جهان هنر خیلی تشنه مباحث نظری ناب است و هیچ تقابلی ندارد.
*خب انتخابتان بین سینما و موسیقی کدام است؟
من موسیقی را با هیچ چیز عوض نمیکنم. شما اگر کتاب «هندسه خیال و زیبایی» من را ببینید بحثی تحت عنوان مناجات آسمان در بانگ عارفان دارم که در آنجا به طور مفصل درباره موسیقی از منظر اخوان الصفا سخن گفتهام. به نظر من موسیقی برای عالم دیگری است، عالمی که وقتی ما ارتباطمان با این عالم قطع میشود آن جهان تازه آغاز میشود. ضرب المثل معروفش هم این است که هنگامی که کلام فروماند موسیقی آغاز میشود.
*معمولاً چه موسیقی گوش میدهید؟
موسیقی سنتی که استاد شجریان و استاد شهرام ناظری که در رأس هستند چون به نظرم روح سنت را در حوزه موسیقی زنده کردند و هنگامی که آواز آنها را می شنوم احساس میکنم که یک هویت تاریخی دامنه دار چند صد ساله را تداوم بخشیدهاند بنا به شناختی که از آثار کلاسیک نظری موسیقی ایران همچون صفی الدین ارموی، عبدالقادر مراغهای و مهمتر فارابی دارم. از موسیقیهای جدید هم آثار محسن چاوشی را دوست دارم.
*سینما را چطور چقدر جدی دنبال میکنید؟
خب من تا سه چهار ماه پیش عضو شورای صدور پروانه نمایش بودم و پس از آن عضو شورای صدور پروانه ساخت بودم اما در حوزه شخصی فیلمهای روز هالیوود را دنبال میکنم. به ویژه فیلمهایی از منظر منتقدان امتیاز بالایی داشتند را خیلی دنبال میکنم.
*تازهترین فیلمی که دیدید چه بود؟
من تقریباً همه فیلمهایی که برای اسکار بالا می آیند را می بی نم و آخرین فیلمی هم که دیدمdrive my car بود. علاوه بر این سریالها هم برایم فوق العاده مهم هستند و تا جایی که بتوانم آنها را دنبال میکنم مثلاً در کلاس فلسفهام بخشی از مباحث خودم دراگزیستانسیالیسم را بربنیاد سریال «بازی مرکب» بحث میکردم.(بویژه بحث اضطراب در انتخاب را) البته هراز گاهی سراغ فیلمهای تاریخی هم میروم مثلاً اخیراً دوباره فیلم troy رو دیدم. سراغ اینها میروم چون من در بیان فلسفه هنر باید درباره«تخنه» بحث کنم و نیز اسطوره. «تخنه» اصطلاح بنیادی هنر از قبل از تاریخ تا قرن ۱۸ است و بعداً « art» جای تخنه را میگیرد. «فن و صناعت» ترجمه همین «تخنه» است. «تخنه» هم بدون اشراف به جهان اسطورههای یونانی امکانپذیر نیست. فیلمهای تاریخی در این باب بسیار مؤثرند.
قرار است برای روز ۲۱ اسفند که روز نظامی است یک همایش گستردهای داشته باشیم و به همین منظور در حال کار روی یک نسخه بی بدیل از لیلی و مجنون هستیم که در کتابخانه مان داریم و تلاش میکنیم که تعدادی از آن را تا آن زمان منتشر کنیم *فرزندانتان با خودتان هم رشتهاند؟
خیر اصلاً ربطی به رشته من ندارد تحصیلاتشان و من هم آزادشان گذاشتم. پسرم مدیریت مالی میخواند و دخترم هم در حال آمادگی برای کارشناسی ارشد مهندسی عمران است.
*در بخش پایانی گفتگو خیلی مختصر به دوران فعالیتتان در انجمن آثار و مفاخر فرهنگی میپردازم. در سالهای اخیر بیشتر فعالیتهای انجمن حول محور بزرگداشتها و نکوداشتها بود و انگار سایر وظایف و فعالیتهای این انجمن مورد غفلت قرار گرفته مثل تصحیح نسخ خطی این نکته را قبول دارید؟
من سال ۱۳۹۶ به انجمن آمدم و درکنار استاد مهدی محقق قرار گرفتم همچنان هم افتخار میکنم که کنار ایشان هستم و بارها هم گفتم که من جای ایشان نیامدم بلکه در کنارشان قرار گرفتم زیرا ایشان همچنان رئیس هیات مدیره انجمن هستند. ما همان مسیر استاد محقق را ادامه دادیم و سراغ کسانی رفتیم که مرزهای دانش را جابجا کرده بودند. در دوره فعالیت بنده یک مدرسه انجمن هم راه افتاد که ۵ نفر از اساتید اعم استاد ثبوت، استاد انوار، استاد صدوقی سها، استاد مهدی محقق و بنده در این مدرسه که در ساختمان شماره دو انجمن روبروی دانشگاه تهران بود کلاسهایی برگزار میشد اما در دوران کرونا کلاسهای این مدرسه لغو شد البته کلاسهای من به صورت آنلاین برگزار میشود اما سایر اساتید امکان برگزاری کلاس آنلاین را نداشتند.
اما درباره نسخ خطی و دیگر آثار بزرگان تمدن اسلامی ایرانی یکی از وظایف انجمن چاپ آثاری است که تا به حال هیچکس سراغ آنها نرفته است و برای نخستین بار در کشور چاپ میشود. مثلاً به تازگی هشت اثر منتشر شده که پنج اثر از میان آنها برای اولین بارچاپ شده است همچون حدائق الحقایق کشی یا بدایع الانشاء یوسفی یا جلد سوم مرآت الوقایع. ضمن اینکه قرار است برای روز ۲۱ اسفند که روز نظامی است یک همایش گستردهای داشته باشیم و به همین منظور در حال کار روی یک نسخه بی بدیل از لیلی و مجنون هستیم که در کتابخانه مان داریم و تلاش میکنیم که تعدادی از آن را تا آن زمان منتشر کنیم. یا مثلاً یک نسخه درباره خیام داریم که در حال کار کردن روی آن هستیم پس روی نسخ خطی هم کار میکنیم ولی چون ورود به این حوزه بودجه عظیمی میخواهد خیلی مفصل نیست اگرچه نگذاشتیم این حوزه مغفول بماند.
*البته خوبی این بزرگداشتها این است که سراغ افرادی می روید که کمتر شناخته شدهاند و برای آنها نکوداشت و مراسم گرفته شده است کمی در خصوص چگونگی شیوه انتخاب این افراد توضیح دهید.
ببینید در انتخاب افراد برای این بزرگداشتها رویکردمان کاملاً فرهنگی و تمدنی است. عنوان انجمن هم انجمن آثار و مفاخر فرهنگی است و اصرار داریم این هویت فرهنگی و مفاخری حفظ شود. اما درباره چگونگی انتخاب این افراد ما منشوری داریم که این منشور در سایتمان هم موجود است و به امضای هیئت امنای انجمن رسیده پس انتخاب افراد ذوقی و شخصی نیست. معاونت پژوهشی ما با گروهی که دارند شروع به تحقیق میکنند که برای چه کسانی که ویژگیهای این منشور را دارد تا به حال نکوداشت گرفته نشده است. یک فهرست پیشنهادی تهیه میکنند و هیئت مدیره پنج نفره انجمن که شامل استاد محقق، استاد اصغر دادبه، استاد حجت و استاد جوادی آملی (فرزند آیت الله جوادی آملی) و حقیر هستند تصمیم نهایی را میگیرند که برای چه کسی نکوداشت گرفته شود.
طرحی هم به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دادیم که «پلاک مفاخر» برای مفاخر کشور طراحی شود چه کسانی که در قید حیاتند چه کسانی از دنیا رفتند تا بر سر در خانههایشان این پلاک نصب شود. طرح تایید شده و منتظر تامین بودجه هستیم تا با همکاری شهرداری عملی شود.
*حوزه فرهنگ حوزه گستردهای است اولویتتان برای انتخاب اشخاص چیست؟
اولویت ما شخص و کاری است که انجام داده. البته حوزه کاری ما حوزه معاصر یعنی جهان ۱۰۰-۱۵۰ ساله است. مثلاً جهانگیرخان قشقایی در این تعریف ما می گنجد. البته در دوره اخیر رشته هنر و معماری هم به مفاخر و شخصیتها اضافه شد و ما مراسمی برای استادپیرنیا، مرحوم شعرباف و دکتر آیتالله زاده شیرازی برگزار کردیم. به طورکلی من سعی کردم دامنه را کمی وسیعتر کنم و سراغ آدمهای میان رشتهای هم برویم.
طرحی هم به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دادیم که «پلاک مفاخر» برای مفاخر کشور طراحی شود چه کسانی که در قید حیاتند چه کسانی از دنیا رفتند تا بر سر در خانههایشان این پلاک نصب شود. طرح تایید شده و منتظر تامین بودجه هستیم تا با همکاری شهرداری عملی شود *سخن پایانی اینکه این نقد را خیلی از اهالی فرهنگ به شما و انجمن دارند که فعالیتهای انجمن به این بزرگی فقط به برگزاری بزرگداشت تقلیل یافته است این نقد را قبول دارید؟
ببینید ما اتفاقاً کارهای دیگری جز بزرگداشتها انجام میدهیم اما رسانهای نمیشود. که من به تعدادی از آنها همینجا اشاره میکنم مثلاً اینکه در حوزه احیای میراث مکتوب کشور کارهای خوبی در حال انجام است و برای اولین بار برخی از آثاروارد بازار نشر میشود که منطقاً باید برای آنها رونمایی بگیریم ولی تا به حال انجام ندادهایم و در این حوزه باید فعال شویم یا مثلاً نشریاتی داریم که اخیراً یکی از آنها با نام «حکمت نامه مفاخر» در حال کسب امتیاز علمی- پژوهشی وزارت علوم است.
نکته دیگر اینکه انجمن آثار و مفاخر فرهنگی که قبل از انقلاب انجمن آثار ملی نام داشته است حدود ۵۰ بنا درکشور ساخته است مثل آرامگاه فردوسی در طوس، باباطاهر، ابن سینا و… اما بعد از انقلاب این رویه متوقف شد چون قبل از انقلاب یک درصد عوارض سالانه سیمان به انجمن پرداخت میشد اما بعد از انقلاب دیگر چنین اتفاقی نیفتاد و من وقتی به انجمن آمدم دیدم این موضوع رها شده است و از بعد انقلاب این انجمن دیگر هیچ بنایی نساخته است. در دولت قبل سه جلسه با آقای نوبخت داشتم در دولت جدید هم پیگیر هستیم که بودجهای برای ما در نظر بگیرند که باز ما بناهایی بسازیم که ماندگار شوند. مثلاً الان همه میدانند که رازی منسوب به ری است خب خیلی خوب میشود که نمادی برای رازی بسازیم و در ری نصب کنیم. نه تنها در ایران بلکه در اطراف ایران هم میتوان چنین کارهایی کرد. مثلاً برای ملاصدرا در بصره، برای حزین لاهیجی در هند بناهای یادبودی بسازیم چون کار بسیار مهمی است و همه اینها با خودش یک تاریخ هم به همراه دارد. به عقیده من احیای بخشی از مفاخر ما ساخت بناهایی است که با آن به نمادی از یک هویت تاریخی و ماندگار بدل شوند.
نظر شما