ناهید طباطبایی:

پسند امروز جامعه ما داستان کوتاه است

پسند امروز جامعه ما داستان کوتاه است

ناهید طباطبایی گفت: از نظر جامعه شناسی، رمان برای دوران آرامش و آسایش جامعه است و در شرایط مانند جنگ نمی‌شود آن را شکل داد اما داستان کوتاه برای موقعیت‌های غیر‌قابل پیش‌بینی است. جامعه ما هم، امروز جامعه داستان کوتاه است چون همه چیز ناگهان زیر و رو می‌شود.

به گزارش خبرنگار مهر، نشست عصر تجربه با حضور ناهید طباطبایی عصر یکشنبه 5 آبان در سرای داستان بنیاد ادبیات داستانی برگزار شد. وی در ابتدا در پاسخ به سوالی در مورد ارتباط میان رشته تحصیلی‌خود که ادبیات نمایشی است با داستان نویسی گفت: میان همه ژانرهای ادبی پیوستگی زیادی وجود دارد و می‌توانم بگویم که عناصر اصلی همه آنها با هم اشتراکاتی دارند که اگر هر کدام را یادبگیریم می‌توانیم در جای دیگر نیز آن را به کار ببندیم. اما نکته در اینجاست که به آن اندازه که دست نویسنده در خلق داستان باز است در خلق نمایشنامه باز نیست. در داستان می‌شود شخصیت‌ها را راحت جابجا کد اما مثلا در نمایشنامه باید همه اتفاق‌ها در یک صحنه مشخص رخ دهد.

وی در ادامه با اشاره به روش‌های تقویت توانایی‌های فردی برای نویسندگی گفت: اگر کسی می‌خواهد داستان بنویسد باید فیلم زیاد ببیند، نمایش‌نامه زیاد بخواند و حتما یک زبان خارج را نیز یاد بگیرد. یادگیری زبان  دنیای تازه‌ای را پیش چشمان ما باز می‌کند که تا پیش از این رخ نداده است.

طباطبایی با اشاره به برخی آثار سینمایی موفق دنیا گفت: وقتی اثری مانند چه کسی از ویرجینیا وولف می‌ترسد و یا گربه روی شیروانی داغ و نیز ربه‌کا یا بربادرفته را می‌بینیم می‌شود حس کرد که آنها بر پایه یک اثر داستانی بسیار قوی ساخته‌شده‌اند اما در داخل من به تازگی فیلم برف وی کاج‌ها را می‌دیدم و از دیدنش سرخورده شدم و تاسف خوردم که چرا این همه پول خرج ساختن اثری شده که می‌خواهد یک داستان خیلی ساده و کم جان را روایت کند.

این نویسنده در ادامه با اشاره به برخی تجربه‌هایش در تلفیق میان کار ادبیات و سینما گفت: قبل از ساخته شدن نسخه سینمایی چهل سالگی، دو سه تجربه ناموفق در حوزه سینما داشتم. در فیلم زندان زنان قرار بود من به همراه آقای مصطفوی فیلم‌نامه را بنویسیم. اما از جایی به بعد متوجه شدم که از من برای جلسات هماهنگی دعوت نمی‌شود در حالی که من برای آن فیلم‌نامه خیلی زحمت کشیده بودم و حتی اصطلاحات رایج درون زندان را برای حضور در متن جمع کرده بودم. فهمیدم که سینما بسیار تجاری است و ورود به آن با مسائل مختلفی پیوند خورده است و راحت هم در آن سرت را شیره می‌مالند. با همین تجربه وقتی نبوت به ساخت نسخه سینمایی رمان چهل سالگی رسید، یاد گرفتم پول را بگیرم و رمان را بدهم. اگر غیر از این باشد و بخواهیم نوعی حس مالکیت نسبت به اثر داشته باشیم خودمان آسیب می‌بینیم. من قبول کردم که چه سالگی زمینه‌ای برای موفقیت آقای رئیسیان در مقام کارگردان آن فیلم باشد هرچند که هر کسی که رمان را خوانده بود و فیلم را دیده بود می‌گفت فیلم بسیار بدی از کار در آمده است. خود من هم در بسیاری از موارد نفهمیدم که چرا داستان متفاوت با آن چه من نوشتم روایت شده است.

طباطبایی در ادامه در پاسخ به سوالی در مورد نحوه ورودش به فعالیت نویسندگی گفت: پدر من نمایشنامه نویس بود و بعد هم دندانپزشک شد. به واسطه شرایط کاری او مدتی را در خوزستان زندگی کردیم و در آنجا به خاطر سابقه کاری او در تئاتر، اداره کلاس‌های فرهنگ و هنر خوزستان به پدرم محول شد و من به واسطه او از کودکی می‌توانستم از پشت صحنه تئاتر شاهد اجرای نمایش باشم. من حتی فکر هم نمی‌کردم که روز نویسنده شوم. تصمیم بر مهندس شدن بود. به تهران که بازگشتیم به مدرسه خوارزمی رفتم و به سختی دیپلم ریاضی را گرفتم. اما نتوانستم در رشته مکانیک قبول شوم. بعد از آن به سراغ امتحان ورودی رشته هنرهای زیبا رفتم. چون پیش از این و در مدت حضورم در خوزستان مطالعه زیادی داشتم و بسیار کتاب خوانده بودم در کنکور قبول شدم اما پذیرفته شدگان جز من تنها دو نفر دیگر بوند؛ خواهر زاده بهرام بیضایی و دختر جعفر والی. به ما گفتند برای سه نفر کلاس تشکیل نمی‌دهیم و همین شد که من در نهایت به سراغ رشته هنرهای دراماتیک فتم و در آنجا مشغول به تحصیل شدم.

وی افزود: در دوران دانشکده دانشجویان تقریبا تا قبل از انقلاب فرهنگی آزاد بودند که خودشان استادانشان را برگزینند. ما با آقای دولت آبادی در آن زمان کلاس داشتیم و یا با افرادی مثل باقر مومنی، کسرایی، مرحوم سمندریان و.... اینها را گفتم که بگویم من مجبور به نوشتن شدم و شرایط آن روز من را به این سمت سوق داد. مطمئنم اگر در جنوب زندگی نکرده بودم داستان نویس نمی‌شدم چون شک ندارم بخش عظیمی از داستان از محیط پیرامون ما نشات می‌گیرد.

طباطبایی در ادامه در پاسخ به سوالی در مورد چگونگی یافتن سوژه‌هایش گفت: خلاقیت در انتخاب سوژه نیست بلکه در نگاهی است که شما به سوژه می‌اندازید که این نگاه حاصل زمانه و شرایط زیستی شماست. در واقع دید اجتماعی نویسنده است که سوژه را بال و پر می‌دهد و می‌شود آن را پرورش داد. من به شدت با این موضوع که در کلاس‌های داستان نویسی می‌شود نویسندگی را یاد گرفت مخالفم. نه کلاس و نه کتاب‌های آموزشی شما را نویسنده نمی‌کنند. برای نویسنده شدن به نظرم باید قبل از هر چیز از آدم‌های تثبیت شده در نوشتن خواند همانطور که بیضایی به ما می‌گفت از شکسپیر بخوانید و نه درباره شکسپیر. من نمی‌دانم اصطلاحات عجیبی مثل فرامتن و سفیدخوانی و ... که امروز میان اهالی قلم رایج شده از کجا آمده است. این اصطلاحات را در هیچ کجای دیگر دنیا نمی‌شو دید. اینها همه ترجمه اصطلاحاتی هستند که در موقعیتی خاص به کار گرفته شده است. من با کارگاه آموزشی زمانی موافقم که استاد آن نخواهد دانشجویانش را کپی دوم خود کند و از آنها چیزی عین خود بسازد.

این نویسنده ادامه داد: به نظ من خوب است که آدم عادت کند یک ساعتی را در روز بنویسد. البته خود من هنوز نتوانسته‌ام به این کار عادت کنم. من تنها وقتی می‌نویسم که مجبور باشم و در بقیه ساعت‌ها تنها به جمع کردن اطلاعات مشغولم چون برای رمان نوشتن باید پیرامون دوره‌ای که رمان در حال رخ دادن در آن است را خوب بشناسیم. خود من برای نوشتن کتاب آبی و صوتی 50 کتاب خواندم و با بیش از 50 تا 60 نفر حرف زدم. همین داستان نوشتنش چهار سال طول کشید اما مثلا چهل سالگی را از وقتی شروع به نوشتن کردم تا وقتی تمام نشد رهایش نکردم و یا داستانی به نام زرین گل را بیست سال طول کشید تا بنویسم. نویسندگان زیادی هستند که از نوشتن فراری بوده‌اند. در جایی خواندم که مارکز هم همینطور بوده است. برخی هم به آن می‌گویند سندرم کاغذ سفید.

طباطبایی در بخش دیگری از این نشست به رمان‌های عامه پسند اشاره کرد و گفت: گونه ادبیات عامه پسند چه بخواهیم و چه نخواهیم وجود دارد و خوانندگان زیادی هم دارد. مردم بسیاری در دنیا هستند که این کتاب‌ها را می‌خوانند بی‌آنکه بدانند چه فایده‌ای دارند. بسیاری از زن‌ها تصویر همه ایده‌آل‌ها و کامیابی‌هایشان را در این آثار می‌بینند. به نظر من 99 درصد سریال‌های تلویزیونی را مردم می‌بینند اما بعد برای اینکه کسر شانشان نباشد می‌گویند ندیدیم. وقتی رمان بامداد خمار منتشر شد خیلی‌ها اعتارض کردند که یان اثر ضد زن است و ...اما خیلی از همانها این رمان را خواندند و با آن اشک ریختند. باید قبول کنیم که این ماییم. گاهی دوست داریم بنشینیم و این رمان‌ها را بخوانیم و گاهی هم نه. این کار هیچ ایرادی ندارد.

وی در ادامه در پاسخ به سالی در مورد جایگاه تکنیک در نوشتن گفت: من به تکنیک اعتقاد دارم اما هر سوژه‌ای تکنیک را با خودش می‌آورد. من معتقم نباید در تکنیک زیاد اغراق کرد و یا درمتن پشتک و وارو زد که آن را متمایز نشان داد. زبان داستان باید با زمانه داستان نویسی منطبق شود اما بیشتر از این به نظر من یعنی جلوه فروشی و خود فروشی در داستان. اگر بخواهیم مخاطب از خلال متن ما به ما بگوید که باسوادیم حتما در ادامه کار نشوتن ما خلیل وارد می‌شود.

نویسنده رمان چهل سالگی همچنین در پاسخ به سوالی در مورد حضور زندگی حقیقی خودش در این کتاب گفت: وقتی چهل سالگی منتشر شد همه کنجکاو بودنند که بدانند این داستان متعلق به خود من هست یا نه. هر اثری همیشه بخشی از زندگی نوینسده‌اش را با خود دارد و البته بخشی از آن هم تخیل است. خیلی ها دوست دارند در مورد آن بخش حقیقی که از زندگی خود نویسنده نشات می‌گیرد دست به حدس و گمان بزنند. این برای من مهم نیست.

وی ادامه داد: من خودم را نویسنده‌ای با اخلاق می‌دانم و در مورد بی‌اخلاقي‌های دیگران قضاوت نمی‌کنم.

 وی همچنین در پاسخ به سوالی در مورد تفاوت رمان و داستان کوتاه گفت: رمان به نظر من ژانری کاملتر از داستان کوتاه است. از نظر جامعه شناسی مان برای دوران آرامش و آسایش جامعه است و در شرایط مانند جنگ نمی‌شود آن راش کل داد اما داستان کوتاه برای موقعیت‌های غیر‌قابل پیش‌بینی است. جامعه ما هم امروز جامعه داستان کوتاه است چون همه چیز ناگهان زیر و رو می‌شود.

کد خبر 2163843

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha